بیانیه میرحسین: بازگشت عقلانیت به سیاست

بدست KT

بیانیه میرحسین را می توان از هردیدگاهی دید و از آن برداشتی کرد. می توان آن را از زوایای متفاوت مورد بررسی قرار داد و یا مانند آن هایی که دنبال پیراهن عثمان هستند، بخشی از آن را سر نیزه زد و بر سر آن هوار کشید. بیرون کشیدن بخش هایی از متن، مختص جماعتی است که این روزها حتی قرآن را هم راحت نگذاشته و با یک جمله و یا یک آیه، حکم مرگ صادر می کنند و خون به پا می کنند.

واکنش نشان دادن به شکل زور ورزی و با کنار گذاشتن هرگونه اخلاق، عملکرد مشت آهنین است. یکی از خصوصیات نظام مستبد که کارکرد آن را به واضح ترین شکل در رجا نیوز، ایرنا، واحد مرکزی خبر و صدا و سیما و کیهان و وابستگانشان می توان دید. بحث این جاست: چگونه می توان واکنش نشان داد که هم سطح آن هم قرار نگرفت؟ چگونه می توان پاسخ داد که هم قاطع باشد هم رسا و هم تابع قانون سبعانه چشم در برابر چشم، نباشد؟

این بیانیه این هوشمندی را دارد که پاسخ بدهد، اما یکی به دو نکند، که بی اخلاقی نکند. «ما به آمریکا و انگلیس کارت تبریک نداده ایم» ، جمله ای ساده است که ما به جایی وابسته نیستیم. خیلی صریح اما کنایه هم دارد. یک مقام نامشروع هست که یک بار برای بوش نامه نوشته، یک بار برای اوباما، یک بار برای شیراک، یک بار برای خانم مرکل، یک بار برای پاپ. هیچ جوابی هم نگرفته و سکه یک پول شده است. که البته بعید است این قدر شعور داشته باشد که کنایه را درک کند.

در بیانیه میرحسین، گفته شده هرگونه خشونت، رادیکالیسم به بار می آورد. خیلی ساده و کوتاه و بدون زیگزاگ و روده درازی، اقدامات نامشروع قوه قهریه حاکمیت نامشروع و صدا و سیمای پروپاگاندا مطرح شده است. هر چند میرحسین به کشته شدن خواهرزاده اش اشاره نمی کند، اما عنوان ترور را هم پیش می کشد. عنوانی که برای کشته شدن خواهرزاده اش از آن استفاده کرده اند.

میرحسین موسوی بدون این که بگوید دجال شمایید، گوساله و بزغاله شمایید، می گوید نفرت پروری نکنید. می گوید سیمای جمهوری اسلامی که باید رسانه ملی باشد، به ابزار پیراهن قهوه ای ها تبدیل شده است. در واقع خیلی خوب به مهملات رسانه های حکومتی پاسخ داده است.

اما در بخش پیشنهادها، اگر به ذات پیشنهادها نگاه کنید، همان حرفی است که موسوی همیشه گفته و بر آن اصرار داشته است، به ویژه پیشنهاد اول. پاسخگوی این شرایط بحرانی کشور مشخص شود که دولت است. چرا اما می گوید دولت؟ مگر بهتر از همه نمی داند که این دولت به غایت نامشروع است؟

حتمن می داند اما به هر حال حاکمیت نامشروع فعلی، با عنوان دولت دارد کار می کند، با عنوان دولت بودجه و پول نفت را خرج می کند و هرچند ناکارآمد محض است، اما واژه اسمی آن دولت است. میرحسین از بهتان دوری کرده و در کنار دولت چیزی نیاورده است ما توصیفی کرده که نشان می دهد این دولت نامشروع، ناپاسخگو و دیکتاتوری است. از این رو می خواهد اول، دولت پاسخگو باشد و دوم، طرفی باشد که آن را بازخواست کند. هرچند نهادهایی که از آن نام برده برای پاسخگویی، خود دست کمی از دولت ندارند، اما هم ردیف شمردن این نهادها در عرض هم، نشان از همان حرفی است که موسوی همیشه پس از انتخابات زده است.

راه حل های آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مطبوعات، شعار همیشگی موسوی بوده و پیش از انتخابات از آن گفته بود. حق اجتماع و آزادی ها، در قانون اساسی آمده ولی کسی به آن عمل نمی کند.

شاید کمی تندروانه اگر نگاه کنیم، این راه حل ها سازشکارانه خود را نشان دهد. اما به واقع این گونه نیست. شاید کسانی بگویند این رهبران سیاسی هستند که دنباله رو مردم هستند. این گونه هم نیست. وقتی جریانی شکل می گیرد، خواسته ای و هدفی مطرح است، بعدبرای رسیدن به آن هدف، کسی دواطلب می شود، بعد افرادی به او می پیوندند و این گونه است که جریان یک خواسته ی سیاسی یا اجتماعی شکل می گیرد. این حرف که سیاسیون دنباله روی مردم هستند در این جنبش، پوپولیسم و عوامگرایی و نوع حرف های احمدی نژآد است، یعنی یک دروغ آراسته. موسوی خواست، ما خواستیم، او آمد، ما رای دادیم، رایمان را دزدیدند، از او خواستیم رای ما را پس بگیرد و او ایستاد. ما هم ایستادیم. تا این جای کار از رقبای خود پیش است که اگر شاید خاتمی می بود یا کروبی، می رفتند و برای چهارسال دیگر ساکت می ماندند. موسوی ماند، کروبی هم ماند، خاتمی هم ماند، دیگران هم پیوستند.

اگر پس از انتخابات ما دنبال رای خود بودیم، هنوز هم هستیم اما جریان وقتی پیش رفت، تغییر ماهیت هم می دهد. اگر در جامعه ای زندگی می کنیم که حرف های نگفته بسیار است و درد دل ها زیاد، پس در این مواقع سر باز می کند. شعارها و سیاست های ضد اسراییلی هیچگاه در ایران نهادینه نشد و نمی شود، که مردم ایران سمپاتی غریبی به ملی گرایی دارند و حاضر نیستند خاک خود را به ذلت بکشند برای هیچ. این همه پول خرج تروریست ها در خاورمیانه کردن، آن هم در حالی که هیچ گونه انتخاب مردمی در آن دخالت نداشت، در سینه خیلی ها نهفته شده است و از این روست که شعار «نه غزه نه لبنان» مطرح که می شود که هیچ، دل آدم هم از شنیدن آن خنک می شود که حقیقتی است محض.

هر قدر این فشارها و سرکوب های اجتماعی قدیمی تر باشد، جنبش به سمت آن سمپات نشان می دهد. از این رو در روز عاشورا دیگر نه شعاری از انتخابات بود، نه رای، نه احمدی نژآد و نه دولت نامشروع و نه شصت و سه درصد خیالی.

این ها را همه می دانید، غرض از گفتن آن این است که با پیش روی جنبش، مختصات آن هم عوض می شود. خواسته ها هم عوض می شود. نظام یک راه را انتخاب کرد، راهی که فقط در آن مانند باتلاق بیشتر فرو می رود. سرکوب. سرکوب و سرکوب. برای همین جنبش از نقطه بازگشت گذر کرده است. این همه کهریزک، کشتار، تجاوز، ندا، سهراب، شکنجه، مرگ، ترور، بازجویی، دستگیری در این چند ماه رخ داد به امید این که شاید درس عبرتی شود اما روز عاشورا شدید تر شد، گسترده تر و بزرگ تر. این جا که رسید، دیگر کار به شدت بیخ پیدا کرده است.

اما حالا، غرض از گفتن این موارد این بود: چرا میرحسین باید راه حل بدهد؟ اتفاقن این اوست که باید راه حل بدهد چرا که جنبش سبز به بحران دچار نیست، از قضا از حمایت همه جانبه مردمی در داخل و خارج از کشور و از سوی جامعه بین المللی است. این حاکمیت است که با بحران روبرو شده: بحران ناکارآمدی و بحران مشروعیت. آن طرفی که به بحران دچار شده، باید با راه حل بیاید جلو که حاکمیت غیر از زور هیچ چیز به ذهنش نمی رسد و البته تقصیری هم ندارند، در آن جناح نه روشنفکر هست نه متفکر و نه استراتژیست، نه فهیم و نه سیاستمدار. در عوض تا دلتان بخواهد، شارلاتان و خرهایی که گویا خدا از دستش در رفته و بهشان شاخ داده است.

پس این جا کیاست موسوی است که روشن می شود: پیش می آید و راه حل ارائه می دهد. یعنی می گوید: ما سرنگونی نمی خواهیم، ما تغییر رژیم نمی خواهیم، ما برانداز نیستیم، برای نجات کشور آمده بودیم و الان هم راه حل آن را داریم. به هر حال هیچ وقت موسوی نگفته بود می خواهد نظام را زیر و زبر کند. گفته بود از اهداف دور شده ایم، از عقلانیت دور شده ایم و باید به آن برگردیم. به هر حال به موسوی خوش نمی گذرد ببیند هر روز افراد را می گیرند و می زنند و می کشند به زندان می اندازند. هرچند به حاکمیت گویا بسیار خوش می گذرد. به هر حال، به عنوان یک سیاستمدار مسوول، این اوست که پا پیش می گذارد.

یک پرسش دیگر؟ آیا موسوی توانایی معامله با نظام را دارد؟ به تنهایی نه. دیگر این موسوی نیست و او یک تنه آن جا نیست. از بیت آقای خمینی گرفته تا رفسنجانی و دیگر خاکستری ها و کروبی و آقای خاتمی، همه در آن جناح هستند. اگر قرار باشد معامله ای صورت گیرد، این ها همه موظف به اجرای نقش هستند و دیگر مختصات مانند زمان پیش از انتخابات نیست، و موسوی هم این را می داند و از این رو مهره را او می اندازد و به حاکمیت ناکارآمد کمک می کند که غیر از آن یک راه بن بستی که انتخاب کرده، به راهی دیگر هم فکر کند. تاکید بار دیگر، جنبش به بحران دچار نیست، این حاکمیت است که به بحران دچار است و این رییس جمهوری واقعی و مردمی است که به دنبال راه حل است.

پیشنهادهای موسوی هم در این بیانیه بسته نیست. گفته شده که می تواند به آن اضافه هم بشود، پس این سیاستمدار، می داند چه می کند و حمایت از او لازم است. با این کار، در نظام ناکارآمد هم دنبال گوش شنوا می گردد و آن ها را به بیداری فرا می خواند.

پیش از انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا، از تیم رابینز، بازیگر و فعال دموکرات آمریکایی پرسیدند انتخاب او کیست؟ پاسخش خیلی ساده و جامع بود:

I want somesone smart to run this country

می خواهم کسی که از هوشمندی بهره مند باشد، این کشور را اداره کند.

من هم. ما هم.

Iranian elected president Mousavi