بازار شارلاتانیسم مجاهدین خلق و حومه
مجاهدین خلق خوبند: در حول و حواشی آن ها می توان انواع و اقسام شارلاتان و دروغگو و فریبکار را شناخت. می توان با دنبال کردن سیاست های این گروه، فهمید که چه کسی واقعن به دنبال چیست و چه گروهی چه می خواهد. می توان به چشم دید که یک گروه خارج از تمام معیارهای حقوق بشر و در واقع بزه کار، خط های ناپیدا را پیدا می کند، لابی می کند و زنده می ماند. همان چیزهایی که در سریال های گانگستری و یا معماهای پلیسی – جنایی می بینیم و در آخر هم بالاخره نابود می شوند. ولی این ها کاملا سرجای خود مانده اند. در علم قرن بیستم، می توان مجاهدین خلق را فلش مموری جمهوری اسلامی دانست. یک فلش مموری پر از فساد و ویروس و بیماری که کافی است به هر یو اس بی کامپیوتری وصلش کرد تا آن شبکه را به گند بکشد. کاری که نظام جمهوری اسلامی در ایران پیاده کرده، مقیاس کوچک و قابل حملش، سازمان مجاهدین خلق است. بی ربط هم نیست که این دو (نظام جمهوری اسلامی – گروه مجاهدین خلق) این قدر از هم بدشان می آید. به خاطر این که می خواهند در مانند دیگری بودن کم نیاورند و اگر آن یکی از یکی دیگر بیشتر بشود، آن یکی حسادت می کند و جفتک می اندازد.
مجاهدین خلق خیلی خوبند: نشان می دهند خیلی چیزها پشم و کشک است. این همه شعار حقوق بشر و دموکراسی همانند نرود میخ آهنین در سنگ، نه تنها در نظام جمهوری اسلامی تغییری ایجاد نکرده، در این شبه نظام جمهوری اسلامی یا همان مجاهدین خلق هم هیچ کاری نکرده است. این ها هم همان نظام سانسور و خفقان را اجرا می کنند. این ها هم به همان شکلی که نظام جمهوری اسلامی جوانان را مسخ کرده و راهی میدان جنگ و رفتن روی مین کرد، آن ها هم جوانان را مسخ کرده و به روسری میخشان کرده و در جایی حبسشان کرده و فقط اجازه نفس کشیدن به آن ها می دهند. در طول این همه سال غیر از کانال های مسخره و دست انداختن چهره های نظام و گستراندن خبرسازی دروغ و پروپاگاندا، هیچ کاری نکرده اند. نه کنفرانس آزادی و حقوق بشر برگزار کرده اند، نه از میانشان چهار چهره نظریه پرداز جامعه مدنی متولد شده و نه هیچ کتاب یا جزوه ای تولید نکرده اند که نشان دهد نه تنها عقب نمانده اند، که رشد هم کرده اند. تازه این ها وضعشان از نظام خیلی بهتر است. مجاهدین خلق در اروپا و آمریکا رخنه و لانه کرده اند و قاعدتن در مجاورت فضای باز و دموکراسی باید رشد بهتری هم کرده باشند ولی از نظام جمهوری اسلامی عقب مانده تر هستند و مانده اند.
مجاهدین خلق هیچ جا و آینده ای ندارند: در بهترین حالت اگر این ها به دست خودشان از پا درنیایند، به شکلی دیگر روزی از پا درخواهند آمد. این ها کارهایی کرده اند که صد سال زمان هم پاکشان نمی کند و کارنامه شان عوض نمی شود. همدستی با دشمن خاک و حمله به مثلن میهن خودشان. کسی که برود در بغل صدام حسین به اسم مبارزه و آزادی، تقریبن می شود گفت کارنامه عمرش را سوزانده است. دست زدن به ترور، هیچ کاری مثبتی برای ایران نبوده و نخواهد بود. این گروه برپایه ترور شکل گرفته و همان ماهیت را حفظ کرده است. این گروه اگر بخواهد در آینده ایران نقشی داشته باشد، باید از فیلتری به عنوان یک محاکمه عادلانه رد شود. بی شک اعضای گرفتاری هستند که منتظر لحظه ای هستند که از این قفس رها شوند ولی سران آن ها همه در یک دادگاه عادلانه، به جرم جنایت علیه بشریت، قتل، کشتار و نقض حقوق بشر گرفتار خواهند شد.
نظام جمهوری اسلامی، به مجاهدین عشق می ورزد: نظام خیلی مجاهدین را دوست دارد. مجاهدین تا وقتی هستند، لولویی هستند که نظام آن ها را رها گذاشته تا به همه بگوید اگر ما برویم، بدتر از ما ممکن است سرکار بیاید. در نتیجه بهتر است مردم همین نظام اسلامی را دو دستی بچسبند. نظام خیلی راحت می توانسته و می تواند تکلیف مجاهدین خلق را مشخص کند ولی به عمد این کار را نمی کند. مجاهدین هم به نظام عشق می ورزند. در واقع این دو نوعی رابطه انگلی – میزبانی با هم دارند. مجاهدین خلق هم به مدد سابقه بد و زشت نظام جمهوری اسلامی در حقوق بشر و حقوق بین الملل و دیپلماسی، خود را محق جا می زنند و از لابی ها استفاده می کنند. آن قدر سابقه حقوق بشر و بین الملل نظام بد هست که این سازمان بتواند خود را به عنوان چهره اصلح معرفی کند و آن قدر هم عبدالله خرمافروش در عرصه سیاست بین الملل هست (نمونه اش جان بولتون) که فکر کند این ها دشمن قسم خورده نظام هستند. آن ها چون شناخت درستی نه از ایران و نه از حوادث ایران در دست ندارند، فکر می کنند با دانستن الفبا، دیگر می توانند دانشنامه بنویسند.
نظام جمهوری اسلامی، مدیون مجاهدین خلق است: این مجاهدین هستند که با لابی کردن و یورتمه رفتن در راهروهای لابی های سیاسی در اروپا و آمریکا، به مردم نشان می دهند این بحث های دموکراسی و حقوق بشر الکی است. هرکی در خدمت آن ها باشد خوب است و هرکی مخالفشان باشد، بد. مجاهدین خلق با لابی های خود و خروج از فهرست گروه های تروریستی نشان می دهند می توان تروریست بود ولی در زندان نبود. می توان تروریست بود ولی آزاد بود. می توان تروریست بود ولی آزادانه سفر کرد. می توان تروریست بود ولی به آمریکا سفر کرد و در آن جا کنگره برگزار کرد در حالی که کارکنان نمایندگی ایران در سازمان ملل از یک محدوده مجاز بیشتر حق حرکت ندارند. می توان تروریست بود و تحت تعقیب نبود. این ها هم خدمتی است که مجاهدین به نظام جمهوری اسلامی کرده و نظام را مدیون خود کرده اند.
جای سازمان مجاهدین خلق از همان ابتدا که شکل گرفته اند، فهرست گروه های تروریستی بوده ولی نه به شکل نمایشی، که به شکل واقعی. یعنی دارایی هایشان باید توقیف شود، سرانشان باید دستگیر شوند و اعضا هم آزادانه آینده خود را انتخاب کنند. این گروه نباید اجازه هیچ کاری داشته باشد چون غیر از ترور هیچ کاری بلد نیست. غیر از خشونت پروری و نفرت پروری هیچ کاری نکرده و نخواهد کرد.
اما سازمان مجاهدین خلق شارلاتان نما هم هست. مثال بارزش گروهی مثل نایاک که تابلوترین شارلاتان های ممکن به حساب می آیند و مانند آن عبدالله های خرمافروشی هستند که فکر می کنند دیگر همه چیز را می دانند و این ها باید با نظام همسو باشند تا مگر فتح بابی شود. شاید از برخی دیدگاه ها این درست باشد ولی این ها نه راهش را بلدند و نه برنامه اش را دارند. نظام جمهوری اسلامی هم آن ها را خوب به بازی گرفته و لگامشان را در دست گرفته است. می توان در کنار سیاست های سازمان مجاهدین خلق، شارلاتان ها را در حومه شان شناخت.
اگر این نوشتار به گوش کسی می رسد، در آمریکا یا اروپا: سازمان مجاهدین خلق هیچ هستند و هیچ باقی خواهند ماند. جای این ها در دادگاه است تا این کره شمالی کوچکشان را اصلاح بشود کرد. نباید رهایشان کرد چون از این ها غیر از شر هیچ چیز در نمی آید چه برسد به خیر. با پشتیبانی از این گروه، خود را از مردم ایران دور کرده و به نظام خدمت می کنید.