کمی این، کمی آن، خیلی تبعیض و خیلی زیادتر آپارتاید
روزهای بدی است چون نه مرگباران شده ایم که تجاوز باران هم شده ایم و به همان اندازه خیلی عصبانی و گرفته و خشمگین هستیم و خیلی از آن بیشتر، از دست خودمان ناراضی و ناراحت که چرا کاری باید بشود و نمی شود. می بینیم ملادیچ به سرعت به دادگاه کیفری بین المللی لاهه فرستاده می شود و می گوییم پس ناقضان و نسل کشان و سرکوبگران ایران کی محاکمه می شوند؟ هنوز عزت الله سحابی خاک مرگ را بو نکرده که دخترش کشته می شود و حتی زودتر از خودش به خاک سپرده می شود. حالا نگرانیم که 22 خرداد چه می شود و چه نمی شود که هدی صابر کشته می شود. خیرسرمان تلاش می کنیم این مرگ های مثلا سیاسی را تجزیه و تحلیل کنیم که خبر می آید در اصفهان ریخته اند و تجاوز گروهی کرده اند. همان روزهایی که قذافی محکوم می شود که کانتینر کانتینر وایگرا وارد کرده تا سیستماتیک تجاوز کند و سرکوب.
یک مشکل اساسی که این همه سال هم نظام جمهوری اسلامی به آن گرفتار بوده و هم این که همه ما خواسته یا ناخواسته به آن دچار شده ایم، مسئله و مشکلی به نام تبعیض است. تبعیض زمانی شاید تعریفش این بود که کسی خود را از بقیه برتر بداند و به دلیل رنگ پوست حقوق بیشتری برای خود طلب کند. اما حالا، معنای تبعیض این است که هرکسی را به دلیل خواسته، تفکر، فکر، اندیشه، شکل ظاهری، گفتار و دیگر خصوصیات فردی، از حق و حقوق اساسی و اصلی اش محروم کرد. همان کاری که برای خیلی ها روی داده و می دهد. خیلی ها داد آن را از زمان قبل از انقلاب در ایران فریاد کرده بودند و خیلی ها به تدریج با آن روبرو شدند و خیلی ها هم در این دو سال اخیر با مصداق های مختلف آن آشنا شده اند.
تبعیض وقتی بر گفتار و رفتار ما حاکم می شود، دیگر گزینه بررسی عقلی را کنار می گذاریم. در نتیجه می نشینیم و منتظریم ببینیم منبع حرف یا گفتار یا بیانیه چه کسی است و کجاست. اگر منبع مورد تایید ما بود، حرف هم قابل تایید است. وقت هایی هم شده که حرف مزخرف است ولی از خودمان مایه می گذاریم تا به زور آن را تفسیر به درست کنیم و بگوییم طرفداری ما درست است. برعکس آن هم هست. شاید بعضی وقت ها آن مخالفی که می خواهیم سر به تنش نباشد، حرف درستی بزند. ولی ما شنونده نیستیم، ما چشمه و جوشش خشم شده ایم و فقط می خواهیم طرف نباشد. با این حساب، نمی توانیم هیچ گونه گفت وگویی داشته باشیم و ما در جنگ به سر می بریم. حال هر کسی به شکلی این جنگ را دنبال می کند.
همین جا باب مغلطه را می بندم. مشخص است که از قاتل ندا و سهراب و هاله سحابی و هدی صابر آدم بیزار و متنفر می شود. اما باید این نکته را هم بدانیم که با تنفر خالی، فقط حمام خون به راه می افتد و چیزی عوض نمی شود. اگر قصد بهتر شدن و درست شدن امور است، همه کسانی که دست در قتل و کشتار داشته اند و دارند، باید دستگیر شده و در یک دادگاه عادلانه محاکمه شوند. حتی اگر دادگاه مناسبی درون کشور نباشد، دادگاه های بین المللی معتبر هست و می توان با جمع آوری اسناد و شواهد این افراد را به دستگاه عدالت سپرد.
برگردیم از این بحث بیرون و برگردیم سر بحث تبعیض. بحث تبعیض در نظام جمهوری اسلامی طیف گسترده ای دارد و باز هم باید گفت که به ما هم بروز کرده است. این مطلب در جریان دیدار آقای خامنه ای از نمایشگاه عنوان شده و در مقابل او گفته شده و به جای این که رهبر یا ولی فقیه یا هر شخص قدسی دیگری که او را می خوانند نه این که بر دهان گوینده بکوبد، که گویا لبخند رضایت و تایید هم سرداده است.
شركتشان در اروميه است و از چند مهندس و دكتر اهل همين شهر تشكيل شده. ICهاي دو ميليمترياش را توضيح ميدهد و ميگويد براي نخستينبار، ليسانس يك محصول را به ژاپنيها فروختهايم. در آخر جملهاي ميگويد كه همه را سر حال ميآورد: «من به اين حرف اعتقاد دارم. به اميد خدا و دعاي شما و تلاش متخصصا حتماً عملي ميشه. ايشالا يه روزي ميياد كه هر ايراني تو خونهاش دو تا نوكر و كلفت دارد؛ يكي آمريكايي، يكي انگليسي»
تفکر و دستگاهی در نظام جمهوری اسلامی هست که به همان مصداق اصلی ساخت «دشمن فرضی» می خواهد همه را ترسو و پشت سر یک نفر نگه دارد و بگوید اگر فلانی هست، باید باشد و ما وظیفه مان حمایت است. واژه هایی مثل «قرتی، سوسول، سبز، سگ باز» و مثل آن برای همین کار طراحی می شود. یعنی شما با یک وصله کار داشته باش و اگر این وصله به طرف قابل زدن بود، پس دیگر هیچ حقی ندارد. نه حق زندگی، نه حق فعالیت اجتماعی و شهری، نه حق بیرون آمدن، نه حق وجود داشتن، نه حق رای دادن و نه دیگر حقوق. یعنی می شود با یک وصله، پاکسازی کرد. با این حساب، ما از تعریف و تعبیر تبعیض گذر کرده و در آپارتاید به سر می بریم.
دلیلش هم این است که یک سری خیلی راحت حق دارند و حقوق ویژه و خاص و بیشتر دارند و یک سری اصلا و به هیچ وجه حقی ندارند. از دیدگاه آپارتاید می توان توجیه کرد چگونه شخصی روز روشن ندا آقا سلطان را می کشد، کارت شناسایی اش هم به دست مردم می افتد و بعد به دلیل این که کسی نخواسته به دلیل آتش انتقام او را قصاص کند و خواسته اند او به دادگاه سپرده شود، رهایش کرده اند. بعد همین آدم می آید و در مقابل دوربین تلویزیون ظاهر می شود و بعد هم راست راست در خیابان آزاد برای خودش ول می شود. آپارتاید می گوید چرا عده گسترده ای قربانی تجاوز جنسی شده اند اما هنوز یک محاکمه برایشان برگزار نشده و آن ها یا خانه نشین شده اند یا راه پناهندگی اختیار کرده اند.
از دیدگاه آپارتاید، همه این ها قابل توجیه است. جور دیگری قابل هضم نیست. با نظام آپارتاید البته شک نیست که باید مقابله کرد ولی راه درست کردن آن، توسل به همان تکنیک نیست. این یک نکته ای بود که در میان سخنان نسنجیده چند وقت پیش محمد خاتمی می شد آن را دید. تقریبا همین یک نکته را خواسته بود گویا بگوید که گند زده بود به کل جریان. بله. یک جایی هست که بالاخره باید نشست و گفت چه می خواهیم و قرار است چگونه به آن برسیم ولی بدون این که مانند جریان مقابل، فقط عربده کشیده و بخواهیم همه یا هیچ کنیم.
این روزها البته چون بازار نقد و انتقاد زیاد است، نمی شود فقط ایراد گرفت و راهکار نشان نداد. راهکار برای این وضعیت این است که تمامی افراد و گروه یا گروه هایی که خواهان بهبود اوضاع در ایران هستند، یک راهکار مشخص و عاری از تبعیض ارائه دهند و بگویند قرار است چگونه به خواسته هایشان برسند. این باعث می شود حداقل جناح مخالف تکلیف خود را بداند. الان در این وضعیت و با این نفرت گستری، هرکسی در جناح حامی نظام و دولت باشد ذره ای انتقاد نمی کند چون فکر می کند نظام دارد سرنگون می شود و سرنگونی نظام یعنی بدبختی و اعدام و کشتار آن ها.
شک ندارم که تمامی کسانی که بسیجی یا سپاهی هستند و یا روحانی و یا طلبه یا به هر شکلی حامی نظام و دولت، نقد و انتقاد خودشان را هم دارند. باور ندارم جانباز یا خانواده کسانی که در جنگ کشته شده اند، کمپینی برای کشتار همه کسانی که با آن ها مخالف است به راه انداخته باشند. فکر هم نمی کنم همه آن ها خواستار حکومت پادگانی و نظامی و کودتایی باشند. ولی اگر فقط یک راه جلوی خود ببینند، اولویت و ترجیح آن ها بقا است. از همین رو هرگونه مخالفتی هیچ گونه گفت و گوی متقابلی نخواهد داشت.
در همان سپاه یا بسیج یا حوزه یا مجلس یا دولت یا هرجا، کسانی هستند که از شرایط سوءاستفاده می کنند، سعی دارند آب را گل آلود کنند و جنگ برادرکشی به راه بیاندازند. این طوری توجیه می شوند و ماندگار. و این جهالت مرگباری است که آن ها را گرفتار کرده است. هرگونه مخالفتی باید بگوید ما این حقوق را می خواهیم، به این حقوق راضی هستیم و این حقوق را هم برای مخالفانمان محترم می شماریم. پس از آن می توان به طرف مقابل حق انتخاب داد. چرا که به هر حال در صورت هرگونه تغییر نظام یا رژیم در ایران، عده ای هستند که دست به جرم و جنایت زده اند یا در آن دست داشته اند یا دستور آن را داده اند. این ها باید همه به دادگاه سپرده شوند. اما نباید این طور نشان داده شود که برای مثال اگر جنبش سبز پیروز شد، بعد در همه مساجد بسته می شود. اگر فلان گروه پیروز شد، پس حجاب ممنوع می شود.
به لحاظ شخصی از گروه و یا حزب یا شخصی حمایت می کنم که بگوید همه حقوق برای همه یکسان رعایت می شود. یعنی اگر کسی خواست چادر به سر کند و به مسجد برود بتواند، اگر هم کسی خواست حجاب بر سر نداشته باشد و با سگش خواست در خیابان و پارک قدم بزند، او هم بتواند. هر حزبی هم باید بتواند فعالیت کند. حزب اسلامگرای هم بتواند همان حقوق و آزادی هایی را داشته باشد که حزب لیبرال دارد.
با نشان دادن یک برنامه کار یا پلت فرم، باب گفت وگو با بخشی باز می شود که خواهان گفت وگو است. شک نیست کسانی که الان چماق و اسلحه و باتوم و آلت تناسلی به دست به مخالفان حمله می کنند، برای گفت وگو پیش نمی آیند ولی این طور هم نیست که هرکس صدایش در نمی آید، پس دارد از این ها حمایت می کند یا با آن مشکلی ندارد.
کسی که جنگ یا جبهه یا اسارت را دیده باشد، منم منم نمی کند و با هموطن خود آن رفتارها و بدتر از آن را نمی کند. آن هایی که دست به این جنایت ها می زنند، کسانی هستند که حتی یک روز هم صحنه میدان جنگ را ندیده اند. شاید شماری همه چیز را کنار گذاشته باشند حتی نوعدوستی و حقوق اساسی و انسانی ولی نباید مخالفی که می گوید این کار نادرست است، همین راه را برود.