لویاتان

تمامی کارهای آدمی بر اساس ترس شکل می گیرد – تامس هابز

برچسب‌ها: احمدی نژاد

ادرار دیپلماتیک نظام در صحرای کربلا

حمله سازماندهی شده و هماهنگی شده عده ای از اوباش و افراد سرخود که مزدور عده ای معدود در نظام به سفارت بریتانیا در تهران، کمی به کسانی که از اوائل انقلاب دور هستند، یادآوری می کند که کار تمامن خطا و زشت و منفور حمله به سفارت آمریکا در تهران، چه تصویری آن زمان از ایران و ایرانی ساخته و چه تاثیراتی داشته است. برخلاف اظهار نظرهای سیاسی و دیپلماتیکی که درباره این حمله می شود، فقط و فقط می توان این حمله را در دو محور تعریف کرد:

مسئله بیولوژیک و هورمونی

افرادی که چنین برنامه ریزی هایی انجام می دهند، در چند محور با مشکل اساسی روبرو هستند: اول، دچار چندگانگی های شخصیتی شدید هستند. از تمام فناوری و تلکنولوژی روز از جمله اینترنت و یوتیوب و وبلاگ و موبایل و دوربین فیملبرداری استفاده می کنند تا به استناد پوسیده ترین و قدیمی ترین تحریف دینی، به قول خودشان غرب و استعمار پیر را عقب بنشانند. این افراد، نمی توانند مثل دیگر جوانان ایرانی، در خلوت خانه شان موسیقی و پارتی شان را برگزار کنند و می دانند که می توان نوعی زندگی زیرزمینی داشت ولی آن ها به دلیل فعالیت هایشان برای کسب درآمد، مجبور به زدن ماسک ضدغرب و غرب ستیز و اسلامگرا هستند. دستشان هم به در و داف نمی رسد دچار نارسایی های روحی روانی زیادی هم شده اند و این همه تستوسترون انباشته شده، تمام قدرت عقل را زایل می کند. در نتیجه در قالب نیروی نفرت گرایی از همه که به آن ها تزریق می شود، منتظر جرقه ای هستند که این انرژی پشت سد را به کار بگیرند. می تواند انفرادی مانند ترور سعید حجاریان باشد، یا مانند حمله هماهنگی شده و سازماندهی شده به سفارت بریتانیا. در واقع اگر در محیطی بودیم که این افراد می توانستند غرایز جنسی خود را ارضا کنندو دیگر هورمون های درونی را به کاری بگیرند، این قدر هار نمی شدند.

مسئله جنگ قدرت درون نظام

بخشی از نظام هست که چند سر دارد و هر چند وقت یک بار یک سر آن بیرون می آید. مدتی سر آن احمدی نژاد بود، مدتی مشایی، مدتی جعفری، مدتی مصلحی و همین طور مانند آمیب هم زیاد می شود وهم مانن اچ آی وی ایدز، شکل عوض می کند. این توده، می خواهد سر به تن هاشمی رفسنجانی نباشد، به همان اندازه خاتمی را تحمل نمی کند و از آن بیشتر از آقای خامنه ای تغذیه می کند و جایی که مخالفت خامنه ای شکل گیرد، به آن حمله می کند. گروهی که حمله به سفارت را سازماندهی کرد، همان گروهی است که دستور کشتار مردم بیگناه ایران در اعتراض به نتایج انتخابات را صادر کرد، بعد هم نتیجه گرفت می توان از خامنه ای خرج کرد و هر فسق و فجوری انجام داد. وقتی خامنه ای افسارشان را گرفت و گفت بس است، هدف خود را روی خامنه ای تعریف کردند. به این رهبری رهبری گفتن این ها نگاه نکنید. این ها بیشتر مانند آن افسانه ای که می گوید در جنگ با علی عده ای قرآن بر سر نیزه کردند، این ها هم خامنه ای را بر سرنیزه زده و جلوی هم صف کشیده اند. گروهی که این حمله را سازماندی کرد، چند هدف را دنبال می کند:

عطش دخالت خارجی در ایران

مهم نیست چقدر بیانیه صادر می کنید و می گویید جنگ بد است. مهم نیست چقدر می گوییم فلان نئوکان ها نشسته اند به ایران حمله شود یا اسراییل چه فکری می کند. گروهی در ایران وجود دارد که از همه و همه غرب و شرق و اسراییل و همه، بیشتر دلش می خواهد به ایران حمله نظامی شود. تفکری که فکر می کند به ایران حمله می شود، تمام ناکارآمدی ها توجیه می شود، در سایه یک قدرت نظامی می توان سرتاپای نظام را عوض کرد و در ابعاد بسیار بزرگتر از کشتار سال 67، می توان تمامی مخالفان و دو رنگ ها و سه رنگ ها و رنگارنگ ها را کنار گذاشت و جارو کرد و تمیز کرد. بعد هم آتش بس و جام زهر دیگری و باز روز از نو روزی از نو. نظام همیشه به تجارب قبلی خود نگاه می کند و هیچ وقت ابتکار عمل برای آینده را نداشته و نخواهد داشت چون ایدئولوژی آن این طور تعریف شده است. امثال لاریجانی ها، احمدی نژاد، بروجردی، متکی، مصلحی، جعفری و ذوالقدر، همه در عطش دخالت نظامی به ایران هستند و هرکاری از دستشان بربیاید برای آن می کنند.

مرگ خامنه ای

گروهی که حمله به سفارت بریتانیا را هماهنگی کرده و ترتیب داد، به دنبال مرگ خامنه ای است. مرگی که ناشی از ناکارآمدی باشد. به هر حال رهبری که می آید و مدام می گوید اگر مصلحتی ندیده گرفته شود، دخالت می کند، پس این جا می بینید که به سکوت مرگ رفته است. همان کاری که زمان انقلاب کردند تا به خمینی نشان دهند یا با آن ها همراه شود یا در جا پایین بیاید، برای خامنه ای هم ترتیب داده شده و خامنه ای مجبور به این است که یک طرف را انتخاب کند. اگر بگوید کار خوبی بوده، تمامی مواضع قبلی خود را نقض کرده است. اگر بگوید بد بوده، پس باید بهای این همه سرمایه گذاری غلطی که روی احمدی نژاد کرده را باید بپردازد. شاید مجبور شود به نوعی حکومت نظامی نگاه کند که یک شبه احمدی نژاد و دار و دسته اش به زندان رفته و جلوی دوربین تلویزیونی به فساد و سرمستی از قدرت اعتراف کنند و بعد در گور روند و بعد دولت موقتی و بعد ساخت همه چیز از اول. در حال حاضر، خامنه ای مجبور به کار یکسره شده است. چیزی که همیشه از آن هراس داشته و نمی خواسته به آن دست بزند.

تمامی این برنامه ها، ناشی از خلاءقدرتی است که درون نظام شکل گرفته و نه کسی، کس دیگر را قبول دارد و نه ائتلاف خاصی شکل می گیرد. به همین دلیل هر طرفی قصد دارد یک قدرت اساسی را مال خود کند: سپاه، نیروهای نظامی و خامنه ای. با ضعیف تر شدن مهره های سیاسی از چپ گرفته تا راست و مرگ نهایی روحانیون و حوزه علمیه، تنها قدرت حاکم نیروهای نظامی هستند. به احتمال زیاد به زودی یک مشرف در ایران سبز خواهد شد.

نکته:

عکس هایی که سفیر بریتانیا قبل از خروج از ایران از سفارت گرفته را ببینید. بیماری های متنوع و زیاد این افرادبه راحتی قابل ردیابی و شناسایی است.

از همه جالب تر، این اپوزیسیون چپ و راست و سبز و آبی و کارگری و مجاهدین و مشارکت ایران است که به قول همان ضرب المثل قدیمی، کون همه شان گهی است. از ترس این که متهم نشوند پس چرا خودشان سفارت آمریکا را آن زمان مورد حمله قرار دادند، یک کلام نتوانستند بگویند این کار بد بوده یا جرات نکردندآن را محکوم کنند. با خیال راحت می توان گفت خاک برسرشان و این که از این ها هیچ بخار و آینده ای بلند نمی شود.

Enhanced by ZemantaTEHRAN, IRAN - NOVEMBER 29:  A protester holds...

حمله نظامی آمریکا به ایرانم آرزوست

قبل از این که شروع کنید به هرگونه نقد و ناسزا از روی تیتر، بگذارید بگویم که با هرگونه حمله نظامی و استفاده از خشونت مخالفم و آن را کار نادرستی می دانم. حتی در پاسخ به کسانی که می گویند عراق از دست صدام آزاد شد و حالا دموکراسی دارد، می گویم نوش جانشان ولی حمله نظامی اشتباه بوده و هست. هر قدر هم که شاید به نظر خوب بیاید. استفاده از خشونت، خسارت هایش بسیار بیشتر از هرگونه دستاورد دیگری است.

ُاما این قضیه آخری که در آمریکا درباره نقشه تروریستی دو ایرانی مطرح شده و اظهارنظرهایی بسیار جالب و خیلی هایش به واقع خنده دار را باید کمی باز کرد و حتی در جای خودش دید.

یک مسئله اصلی این است که ما هیچ کدام از جزییات این پرونده و از مدارک آن خبر نداریم. اگر دولت جورج بوش و دیک چینی و زمامداری نئوکان ها در آمریکا بود، این ظن قوی می شد که این مدرکی دیگر برای برپایی یک جنگ دیگر و چیزی در مایه های پیدا کردن «سلاح های کشتار جمعی» در عراق است. دولت فعلی آمریکا در حال کم کردن حضور نظامی است و حداقل از ظاهر آن، جنگ طلبی دیده نمی شود.

می ماند خوشحالی ها و نقد و نظر ها. یک چیز مهم این است که در هرجای دنیا در ایران و آمریکا و دیگر کشورها و در درون نظام و خارج از نظام و هرجای دیگر، عده ای جنگ طلب هستند. همه جا هستند. برای جنگ طلب ها، جنگ یعنی سود سرشار. این طبقه به جنگ به عنوان منبع درآمد نگاه می کند و اولویت اصلی اش کسب درآمد از راه جنگ است. این روحیه همه جا هست. آن هایی هم که قاچاق کالا و مواد مخدر و عضو و انسان می کنند هم به دنبال منافع هستند. برایشان درآمد مهم است و اولویت دیگری در کنار این مسئله نیست. برای همین خیلی نهاد و ارگان و سازمان و وزارتخانه تشکیل شده و می شود که این مسئله را کنترل کند. استاندارد هست، قوانین صادرات و واردات هست و منابع مالی ردیابی می شود برای این که این حرص و طمع، اگر رها شود انتها ندارد.

در نتیجه طبیعی است که یک عده از این که احتمال جنگ ایران و آمریکا بالا بگیرد، خوشحال شوند. یا از روی منافع یا از روی جهالت به هر حال این خواسته آن هاست.

این مسئله تروری که در واشینگتن برای حمله به سفیر عربستان و یا حمله به سفارتخانه های عربستان و اسراییل مطرح شده، به واقع خیلی خنده دار و مضحک است از این جهت که بسیار آماتوری و احمقانه است اما آیا می توان به صرف این که این مسئله خنده دار و دور از ذهن است آن را کنار گذاشت؟

در همین نظام جمهوری اسلامی ایران، بخش ها و یا گروه هایی هستند که اقلیت هستند، قدرت و ثروت در دست دارند و هرکاری دلشان می خواهد می کنند و به هیچ جا جوابگو نیستند. گفته می شود که مثلا از فلانی تبعیت می کنند یا تحت نظر آقای خامنه ای هستند و یا جاهای دیگر ولی به واقع دسته ها و گروه هایی هستند که کار خودشان را می کنند.

مثال. محموله سلاحی که در نیجریه کشف و ضبط شد و پرونده آن به شورای امنیت سازمان ملل هم گزارش شد. همان پرونده ای که متکی در جریان آن برکنار شد و رسوایی بدی به همراه آورد. چون یک یا چند نفر تصمیم گرفته بودند با استفاده از مصونیت دیپلماتیک، یک نقشه را عملیاتی کنند ولی این قدر تابلو و احمقانه بود که سلاح های ارسالی آن ها برملا شد.

به واقع چه چیزی از این مسئله دست ایران را می گرفت؟ برای چنین کاری، کدام مصلحت و منفعت نظام یا کشور یا ایرانیان در نظر گرفته شده بود؟

مثال. کمک های مالی و نظامی و سیاسی ایران به حزب الله لبنان و حماس. به طور حتم دستگاه بزرگی در این کار دست دارد و آن را سازماندهی و عملیاتی می کند. آیا این گروه با وزارت خارجه برای مثال هماهنگ می کند؟ یا به کس خاصی جواب می دهد؟ برای این سیاست آیا برنامه ای به مجلس رفته و یا به رفراندوم گذاشته شده؟ اما وقتی که تحریم ها برای این مسئله و دخالت های سپاه می آید، همه با هم باید هزینه هایش را بدهیم. چه ایرانی درون نظام، چه خارج از نظام، چه درون ایران و چه خارج از ایران.

برگردیم به شش سال گذشته. بر همه واضح است که دولت محمود احمدی نژاد از زمان شکل گیری در دوره چهار ساله اول و دوره انتصابی دوم، نماد قانون شکنی و اجرای انتخابی قانون است. بزرگترین آن انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی به رغم نص صریح قانون اساسی بود و فسادهای اداری و مالی این دولت را نمی توان حتی جمع آوری کرد. در نبود یک رسانه مستقل و آزاد، دولت هرکاری که می خواهد می کند و هیچ جوابی هم به هیچ کس نمی دهد. این دولت شش سال گذشته هرکاری می توانسته کرده که نشان دهد به دلیل «از ما بهتر بودن» می تواند هر جا، هر طور دلش خواست عمل کند. هیچ عقلی جمعی و سلیمی کارها و سیاست های این دولت را تایید نمی کند و نهادهای نظارتی چون مجلس و قوه قضاییه و سازمان بازرسی و دیوان محاسبات هم جرات انجام وظیفه ندارند چون برایشان این طور تعریف شده که این دولت بهترین است و هرگونه دخالت در آن یعنی دست کردن در دماغ آقا. از این دولت و نظام فعلی به ویژه پس از انتخابات، هرچیزی برمی آید.

به رغم مضحک و مسخره بودن این مسئله ترور در واشینگتن، به هیچ شکلی نمی توانم با توجه به دولت محمود احمدی نژاد و شکل و کارکرد آن، این پرونده واقعن مضحک را رد کنم. نظام در شش سال گذشته تنها کاری که نکرده، کار عقلانی بوده در نتیجه الان هم از آن برمی آید.

مسئله دیگر شکل ارتباطی این هسته های قدرت است. کدام عقل سلیمی آن زمان این مسئله را به رفراندوم و یا عقل جمعی گذاشت که مثلن الان ترور سعید حجاریان، از اوجب واجبات است؟ این تصمیم ها در پشت درهای بسته و با شست و شوی مغزی انجام می شود تا از خودبیگانگانی عامل دست شوند و دست به کاری بزنند. این هسته های قدرت بسته را نه می توان شناخت و نه می توان پیش بینی کرد و نه می توان کنترل کرد. وقتی آن مداح روز روشن و جلوی چشم همه و در ملاءعام دستور قتل رحیم مشایی را می دهد، آیا کسی می تواند بگوید چه دستورات دیگری در پشت درهای بسته می دهند که ما از آن خبر نداریم؟ آیا کسی می تواند ادعا کند این ها دیگر این قدر هم احمق نیستند؟

آیا واقعن می توان گفت این هسته ها این قدر دست و پایشان باز نیست؟ آیا کسی می تواند به لحاظ عقلانی حرکت ایدئولوژی این افراد را بررسی کند و آن را حدس بزند؟ طرف وقتی قائل به آخرالزمان و موعود است، برایش این گونه تعریف شده که پایان جهان نزدیک است. دیگر نه دلیلی دارد که به نسل آینده فکر کند، نه فکر ثبات است و نه فکر سرمایه گذاری بلند مدت و آینده ملت و کشور. بخش حکمران در نظام تفکر موعودی دارد، قائل به آخرالزمان است و زندگی برایش در این خلاصه می شود که بالاخره این هرج و مرج بالا می گیرد و دنیا به آخر می رسد. به واقع برای این گونه تفکر، یک حرکت تروریستی چیز خیلی عجیبی است؟

اسامه بن لادن فکر می کرد با حمله به آمریکا، فروپاشی آمریکا روی می دهد. اما این اتفاق نیفتاد. ولی یک گروه اقلیت با ابزار مختلف، حرکت جهان را عوض کردند. تغییری که ما، همه ی ما، خواسته یا ناخواسته داریم بهایش را می دهیم.

اتفاقن از آن تفکری که نژاد پرستی و نفرت در آن موج می زند و از قضا نه دینی است نه اسلامی نه اخلاقی و نه انسانی و می گوید مشایی، «این یهودی امت» را بکشید، بدتر از این هم برمی آید. از این تفکر باید ترسید. تمامی هسته های افراطی نظام، به دنبال ضربه به استکبار، پایین آوردن قلدری آمریکا و دیگر مسائل است و این فهم و شعور بسته ی آن ها ایجاب می کند یک حرکت حتی این قدر مضحک انجام دهد تا آخرالزمان سربرسد. که البته هزینه این ها را هم مانند هزینه ای که همه جهان برای اسامه بن لادن داد، همه ما با هم خواسته و ناخواسته باید بپردازیم.

تاکید دیگر، هیج اطلاعی از ابعاد این پرونده نداریم و جزییات آن را نمی دانیم. امیدوارم حقایق روشن شود و مقصر اصلی معرفی شود و فقط آمریکا به دنبال دادگاه نباشد و در ایران هم حرکتی برای پیدا کردن مسئولان چنین حماقت هایی پیدا شود. امیدوارم این مسئله بدون تنش حل شود ولی باز هم می گویم نمی توان به دلیل آماتوریسم و مضحک بودن قضیه، بگوییم نه، در ایران و در حاکمیت نظام، کسی این کار را نمی کند.

Nightingale-Beginning-Of-A-Lie-Painting-1839122

Beginning Of A Lie by: Nightingale, Limited Edition Acrylic on paper

دو رکعت خانم ان کوری و دروغ و نفاق، قربه الی النیویورک

فیلم جالبی از ساخته ها و تولید های ان کوری Ann Curry، خبرنگار شبکه ان بی سی آمریکا در تهران به نمایش درآمد که به قول خودشان «نادیده ها و ناگفته های پشت پرده از محمود احمدی نژاد» بود. بماند که این دفاتر دولتی غش می کنند که فقط خبرنگاران خارجی را دعوت کنند و از زبان آن ها در دقیقه، شونصد بار «مستر پرزیدنت» بشنوند و اقناع شوند، ولی خوب طراحی و دروغ های شاخدار این شبکه نشان می دهد چقدر نظام پشت پرده احمدی نژاد، در دروغ سرایی و دروغ پردازی، چیره دست است. به روح حضرت گوبلز سلام الله علیه و عج الله تعالی فرجه الشریف، درود می فرستیم و نگاهی می اندازیم به این انبان دروغ و ریا.

این خانم ان کوری خیلی جالب است. بعد از جریان تقلب بزرگ انتخابات ریاست جمهوری به ایران آمد و با احمدی نژاد مصاحبه کرد. آن قدر آن مصاحبه خوب بود که از گفت وگوی 20 دقیقه ای پایانی که از این شبکه پخش شد، سیمای جمهوری اسلامی فقط توانست هفت دقیقه اش را پخش کند. یعنی حتی احمدی نژاد خبرنگار دو در کن هم به لکنت زبان افتاده بود. آن زمان کلی درود فرستادیم بر روح پرفتوح بانو ان کوری و کارستانی که داشت.

اما حالا نزدیک سفر احمدی نژاد به نیویورک است. از زندان خبر آزادی می آید و ان بی سی نیوز هم می شود تاج سر و می رود در ساختمان ریاست جمهوری. گویا آن قدر به تیم خبری ان بی سی خورانده اند که ان کوری هم اول صبحی جوگیر می شود و می گوید: «احمدی نژاد صبح ها، راکی وار می دود.» هرچه باشد آمریکایی ها راکی را خوب می شناسند و با آن ارتباط برقرار می کنند. بعد احمدی نژآد می رود جیم و عرق می ریزد و بعد می رود دفترش روزنامه ها را می خواند و بعد می رود سفر استانی و لاو می ترکاند و بغل می کند و می بوسد و می گوید برای همه مردم دنیا، آرامش و زندگی خوب آرزو می کند و به دنبال آن است. و البته ان کوری همه جای این کادرها دیده می شود و به شکل اورگاسمیکی دلش غش می رود.

از خر کردن این تیم بدبخت خبری آمریکایی این بس که احمدی نژاد اصلا روزنامه نمی خواند و به سایت هم مراجعه نمی کند. یک بولتن خبری هست که از ساعت سه تا شش صبح در دفتر ریاست جمهوری تهیه شده و ساعت شش و نیم صبح به خانه رییس جمهوری فکس می شود. یک بولتن وزارت اطلاعات هم هست که رصد خبرهای رسانه های خارجی را دنبال می کند و یک نسخه را هم به دفتر ریاست جمهوری می فرستند. احمدی نژاد به نقل از تیمی که با او کار می کنند، اصولا اهل خواندن نیست، نه کتاب، نه روزنامه نه سایت و نه هیچ.

از قضا اهل ورزش هم نیست. این ورزش را گنجانده اند چون آمریکایی ها این روزها به شکل اعجاب آوری به دویدن و ورزش صبحگاهی علاقمند هستند و با آن مست می شوند.

پس تا این جا، چهره ای انسانی به احمدی نژاد داده شده. کاری هم نداریم، بدهند. این دروغ ها را تحویل ما که نمی شود داد، تحویل آمریکایی ها بدهند. ولی از همه مضحک تر، واکنش ها و تعجب های ان کوری است.

یک جا که احمدی نژاد می گوید برای همه مردم و تمامی انسان ها خوبی می خواهد، این به اصطلاح خبرنگار نمی گوید: پس چرا یک سری از مردم جهان باید محو شوند؟ چطور است که کسانی که مسلمان شیعه نیستند در این کشور باید بدبخت باشند چون دین دیگری دارند؟ و هزار چرای دیگر. ولی خوب، این رپرتاژ تبلیغاتی است و نه رسانه ای.

ان کوری می گوید احمدی نژاد حداقل به هر استان سه بار سفر کرده. به او این آمار را داده اند که بگوید، خودش که نرفته است. باز احمدی نژاد به ان کوری می گوید برای کار مردم تلاش می کند. و این خبرنگار عبدالله نمی پرسد که از زمان کشته شدن ندا آقا سلطان در خیابان در جلوی دوربین، چند جلسه دادگاه برای بررسی پرونده او انجام شده؟ خانواده داغدار او، چه وضعیتی دارند؟

این سوال ها را البته من این قدر کلی می آورم که یک خبرنگار آمریکایی در حال پوشش خبری در ایران، باید این حداقل ها را بداند.

ولی خوب، نمیدانم به ان بی سی چه گفته یا داده اند که این رپرتاژ آگهی را ساخته، ولی خوب شاید بهای آن آزادی دو شهروند آمریکایی در ایران باشد. به ان بی سی نمی شود خرده گفت. آن ها می آیند و هزینه می کنند که دو آمریکایی را از زندان آزاد کنند و بروند. بهترین سفر را می آیند، میلیون تا هدیه می گیرند و بهترین اقامت را دارند و بعدش هم سوپراستار می روند. این ما هستیم که با این موجودات بی شرم و حیا و بی فرهنگ می مانیم و میزبان زندگی انگلی آن ها هستیم.

نوش جان خانم ان کوری. به قول خودمان، بزن به بدن. راستی خانم کوری، از اختلاس که با خبر شدید وقتی رسیدید ایران؟ خبرش همه جا هست. این همان جیگری است که اسوه شما شده، وقت شد در میان قربان صدقه هایتان، سراغ این اختلاس خفن دولتی را هم بگیرید.

این اصلاح طلبان خاک بر سر

اگر شرایط درحال حاضر، همین طور که هست، برای کار سیاسی مناسب باشد و ما بخواهیم به عنوان کسی که یا فعال است یا نگران است یا می خواهد کاری کند، به یک سمت برویم و با پرچم یک گروه جلو بیاییم، چند انتخاب بیشتر نداریم. این انتخاب ها هم خیلی محدود است و هم خیلی سخت. دلیل آن این است که تنها یک گروه به عنوان سازمان و عملکرد مشخص اپوزیسیون است و دیگران می گویند که هستند ولی تشکیلاتی برای کار خود ندارند.

به لحاظ کار تشکیلاتی، فقط مجاهدین خلق هستند که به طور منظم و مشخص، تعریف اپوزیسیون را یدک می کشند. به دلایل مختلف با آن ها مخالف هستم و مخالفت خود را اعلام کرده ام و فکر می کنم ایران در حکمرانی مجاهدین خلق، به کره شمالی تبدیل می شود. که البته دلیل هم نمی شود اگر قرار است از بد خارج شویم، بدتر را انتخاب کنیم.

در خارج از کشور، تشکل ها و گروه های زیادی یا رادیو دارند یا تلویزیون یا بیانیه می دهند ولی به لحاظ منظم و تشکیلاتی، هیچ اپوزیسیون متمرکز و مشخصی وجود ندارد. منظور اپوزیسیون یا مخالف به معنای تشکیلاتی است: گروهی که اساسنامه داشته باشد، استراتژی داشته باشد، عضو بگیرد، بودجه جذب کند و بتواند افکار و نظریات خود را نشر کرده، به بحث گذاشته و از بابت آن خود را محک بزند. حتی رضا پهلوی، که خود هم خوب حرف می زند و هم خوب فکر می کند و هم خوب تحلیل می کند، کار تشکیلاتی ندارد. طرفدارانش را جمع آوری و هدایت نمی کند. استراتژی فعالیت نمی دهد و با حتی طرفداران خود هم رابطه خیلی نزدیکی ندارد و  طرفدارانش حتی با همدیگر هم رابطه خوب و نزدیکی ندارند به همین علت عمومن گفت وگو با طرفداران سلطنت، به مجادله و فحاشی منتهی می شود. که البته ایراد اشخاص است و هیچ ارتباطی به رضا پهلوی ندارد.

از مشتقات چپ و کمونیسم و کارگری و غیره هم در خارج از ایران گروه هایی هست ولی باز هیچ کدام کار تشکیلاتی مشخصی را دنبال نمی کنند. گهگاه نشریه ای منتشر می کنند و حرف هایی می زنند ولی خوب، باز این طور نیست که کسی بتواند انتخاب کند به کدام گروه می تواند منتقل شود. بیشتر این گروه ها هم این قدر با هم درگیر هستند و روی هم را نمی توانند تحمل کنند که تولید فکر هم ندارند و در نتیجه رشد تکاملی را از کار حذف کرده اند.

این همه سال هم هست یعنی در سی سال گذشته که این همه مخالف و معترض در سال های اخیر در خارج از کشور به کار خود ادامه داده اند اما جنبش سبز بود که توانست اکثر مردم ایران در خارج از کشور را با هم متحد کند. هیچ تشکلی تاکنون نتوانسته چنین تاثیری در خارج از کشور داشته باشد. به شکلی می توان گفت بیشتر کسانی که در خارج از کشور هستند، ترجیح می دهند آن تغییر از داخل دنبال شود و رو به بهبود برود. می توان گفت بیشتر ایرانیان خارج از کشور هم مخالف حمله نظامی به ایران هستند. یعنی تعدادکسانی که موافق حمله هم هستند، محدود است. از طرف دیگر هرگونه حرکت تجزیه طلبانه هم از سوی اکثر ایرانیان مردود است.

اگر تمامی این پارامترها را کنار هم بگذاریم، نه یک قطعیت مشخص و عملی، که به یک نتیجه حدودی می رسیم. یک سری از گزینه ها از حوزه انتخاب ایرانیان خارج است و به آن تن نمی دهند. در آن حوزه هایی تن می دهند که از قضا در گفتار روزانه از آن حرف زده نمی شود. برای مثال، چند سالی است فحش دادن به اصلاح طلب و اصلاح طلبان، بیشتر مد شده تا پایه دقیق تحلیلی و انتقادی داشته باشد. نظام البته از این تفکر استقبال می کند و به آن دامن می زند، مجاهدین خلق هم از آن لذت برده و به تبع برادر بزرگتر خود (نظام جمهوری اسلامی) همین کار را می کنند و اصلاح طلبان را هدف حمله قرار می دهند. بقیه کسانی هم که دستشان به جایی بند نیست برای این که از جریان عقب نمانده باشند، می آیند و یک فحش و ناسزایی به آن ها می دهند و تفی هم به آن ها می اندازند و رد می شوند.

آیا اصلاح طلبان این قدر مستحق فحش و ناسزا هستند؟ مقداری آری. آن بخش که مستحق انتقاد هستند، برمی گردد به حرف هایی که زدند و به آن عمل نکردند و یا سنگ های بزرگی که برداشتند ولی نتوانستند حتی آن را بلند کنند. باید می دانستند چه زمانی باید صراحت به خرج داده و گفت نمی توانند و چرا ولی تلاش کردند به جای نزدیک کردن خود با مردم، خط خود با نظام را حفظ کنند. خودشان هم در واقع می دانستند چه حوزه هایی اصلاح پذیر است و چه حوزه هایی اصلاح ستیز. باید تکلیف و برنامه خود را مشخص می کردند ولی نکردند بعد هم با همدیگر مشکل پیدا کردند که دلیل آن مشخص است. هرگروهی که حاکم شود، اکثریت (حاکمیت سیاسی) به همان شکل درمی آید. با پیروزی اصلاح طلبان، همه اصلاح طلب شده بودند و حتی موجودی چون عبدالله جاسبی هم داعیه اصلاح طلبی سرداده بود. ولی بعد همه شدند اصولگرا و حالا هم که همه شده اند خامنه ای گرا. آن بخش مگس دور شیرینی است که همیشه هست و بوده و خواهد بود.

به لحاظ پیشینه شکل گیری و خاستگاه تاریخی، اصلاح طلبان قابل اطمینان ترین گروهی هستند که می توان برای بهبود اوضاع در ایران به آن ها چشم داشت. حتی میرحسین موسوی که خود را از آن ها جدا می کرد ولی بخشی از آن بود، وقتی به بند گرفتار شد فهمید که همین اصلاح طلبان هستند که پشت او هنوز ایستاده اند و بقیه همه فراری شدند. مهدی کروبی که از اصلاح طلبان فراری بود فقط و فقط اصلاح طلبان برایش ماندند که از او حمایت کنند و معاون اولش (کرباسچی) سریع ناپدید شد که مبادا از او حرف بکشند الان هم مشخص نیست در کجا مخفی شده است.

برگردیم سر ریشه گروه ها. گروه های خارج ا زکشور – اگر بشود اسمشان را گروه گذاشت – از این ور مانده و از آن ور رانده می توان به حسابشان آورد. برای خالی نماندن عریضه همه دنبال حقوق بشر هستند و همه شان با نظام مخالف هستند ولی هیچ برنامه ای را دنبال نمی کنند و بیشتر ناراضی هستند و در همین حد مانده اند. در میان گروه های داخل کشور و داخل نظام، نسلی که نظام جمهوری اسلامی آن ها را بارآورده، هیچ آینده ای ازشان درنمی آید. کسانی که الان دور آقای خامنه ای و احمدی نژاد جمع شده اند، نسل بزرگ شده انقلاب اسلامی هستند. درس نخوانده همه کاره شده اند، کار نکرده ثروتمند هستند، هرکسی بخواهد به حوزه اشرافیت آن ها وارد شود را سبعانه می درند و اگر به ایران حمله ای شود، همه شان اولین نفری هستند که از ایران فرار می کنند.

آن نسلی که نتیجه اصلاحات و برنامه آموزش و پرورش شاه بود، روند تکمیلی خود را طی کرده و می کند و از این بابت تمامی وفاداران به سلطنت باید به آن ها افتخار کنند. نسلی که شاه تربیت کرد، انقلاب کرد، تندروی هایش را هم کرد (خبط حمله به سفارت آمریکا در تهران) به ایران که حمله شد با دست خالی به صحنه نبرد رفت و بعد از آن هم همان روند را دنبال می کند چون رشد کرده و بزرگ شده است. این گروه، گروهی نیست جز همان کسانی که الان به آن ها اصلاح طلب گفته می شود. اتفاقن اصلاح طلبان گروهی هستند که با طیف گسترده ای از مردم ایران ارتباط برقرار می کنند. چه بخواهیم چه نخواهیم، شمار زیادی از مردم ایران از دین و اسلام برنگشته اند و نمی خواهد برگردند. می خواهند همان حوزه خصوصی دینی خود را داشته باشند که البته حقشان است و از این نظر اصلاح طلبان به آن ها نزدیک خواهند بود. اصلاح طلبان بیش از هرگروه دیگری می تواند شعار ایران برای همه ایرانیان را دنبال کند چون تنها تشکیلاتی است که به طور مشخص تولید تفکر داشته و در آن متفکر، سیاستمدار، تحصیلکرده، روشنفکر و استاد دانشگاه و چهره های دیگر به چشم می خورد. انبان و پشتوانه ای که هیچ گروه دیگری در ایران و خارج از ایران ندارد. حتی طرفداران آقای خامنه ای که قدرت را قبضه کرده اند، یک خطیب یا یک اندیشمند ندارند و از این بابت دو دستی به سپاه، بمب اتم و نفت چسبیده اند چون بدون این ها، هیچ راهی برای دوام آوردن ندارند.

نه اصلاح طلبان را به شاه نسبت می دهم و نه فکر می کنم آن ها براندازی خواهند کرد. به نظر من آن ها نماد نسلی هستند که در قبال تغییرات سی ساله، رشد کرده و بزرگ شده اند. از قضا اشتباه هم زیاد کرده اند که این برای آن ها ثروت است. اشتباه باعث رشد می شود و دیکته نانوشته غلط ندارد. خیلی ها را می شناسیم که فقط عربده می کشند ولی وقتی دست به کار می شوید تازه مشخص است چه کاره اید و البته هرگروهی اشتباه می کند تا بزرگ شود.

اصلاح طلبان در حاکمیت سهیم بوده اند، خطاهایش را هم کرده اند و یپامشان را هم داده اند. با حمله نظامی به ایران موافق نیستند (که خیلی ها را عصبی و ناراحت کرده و می کند)، به انقلاب و تغییر رژیم در ایران رضایت نمی دهند (که این حسابی یک عده را آتش زده است) و خواهان بهبود شرایط هستند. این کار آن ها سخت ترین راه است چون زحمت دارد، هزینه می خواهد و میان بر هم ندارد. خیلی از ما هم از کار سخت خوشمان نمی آید و دنبال راه های یک شبه و میان بر هستیم و آن چه خوب بلد هستیم فقط کنار گود نشستن و فریاد زدن است. خودم هم بخشی از آن ها.

ولی با نقدهای خیلی خیلی زیادی که به اصلاح طلبان وارد بوده و هست، تنها گروهی هستند که همی می توانند درون نظام فعالیت کنند، هم بیشتر مردم ایران به رغم همه انتقادها با آن ها همراه می شوند و هم ایرانیان خارج از کشور به آن ها اعتماد کرده و با آن ها همراه می شوند. به هر حال، اکثریت ما ایرانی ها خیلی در بند پیچ و خم سیاست و اقتصاد نیستیم. ایرانی می خواهیم آزاد، شاد، باز و در ارتباط با جهان و استفاده از سرمایه هایی که همه می دانیم خیلی داریم. از این نظرفکر نمی کنم کسی باشد که چیزی فرای این بخواهد و تنها گروهی که توان تحویل آن را دارد همین اصلاح طلبان هستند. همین ها که خاک بر سرشان می خوانیم.

برای یک بخش زیادی از جامعه کار، کارگری، کشاورزی و اقتصادی و علمی ایران، این برچسب های سیاسی خیلی هم معنی ندارد. خیلی ها هستند که برای آن ها شاهنشاه آریامهر و رهبر معظم انقلاب یکی است. آن ها بیشتر به جامعه، شغل و پیشرفت کاری و کشوری فکر می کنند و در قید و بند ریش دار و یا تاجدار بودن حاکمیت نیستند. همین گروه هستند که امثال گروه هایی مثل احمدی نژاد از آن ها سوءاستفداه می کنند. به محض این که آخوند بدنام شد، غیرروحانی سرکار می آورند.

برای فعالیت بهتر، اصلاح طلبان بهترین گزینه هستند. این حرف به این معنا نیست که نباید به این ها ایراد گرفت و نباید از آن ها انتقاد کرد. برعکس، انتقاد کنید و اجازه دهید بهتر رشد کنند چون نظام بدون انتقاد، از درون می گندد. اختلاس سنگین بانکی که این روزها از آن بحث می شود، یکی از هزاران گندابی است که در طول هفت سال گذشته به یاری فقدان رسانه واقعی، تشکیل شده و بوی گند آن بیشتر هم می شود. همین اصلاح طلبان خاک برسر، روند رشد را کنار نگذاشته اند و می توانند بهتر شوند.

The-Last-Judgement-detail-of-the-damned-in-hell-1431-xx-Fra-Angelico

The Last Judgement detail of the damned in hell, 1431 , Artist:Fra Angelico

سکان دادستانی و امنیت، مست و مدهوش و در حال تجاوز به خود

یکی از مضحک ترین حکایت های تاریخ را می توان در این خبر دید که سکانداران قضاوت و امنیت و ثبات کشور در مقابل مثلا نمایندگان مجلس قرار گرفته و دلایل ناامنی های اجتماعی اخیر را تعریف کرده اند. اگر این خبر این قدر مستند و مشخص نبود، به هیچ وجه نمیشد آن را باور کرد ولی وقتی این قدر فرهنگ دروغ و فرافکنی و فرار از بار مسوولیت ریشه دوانده باشد، دیگر فقط می توان آن را نظاره گر بود.

همه کم و بیش می دانیم که مجلس شورای اسلامی با نزدیک شدن انتخابات، همانند همه دوره های قبلی مجلس به تب و تاب افتاده تا چند مانور انجام داده و بگوید که بالاخره الکی هم آن جا نیست. قرار است کاری هم کرده باشد یا این که نشان دهد کاری هم می کند. سوابق تمام مجالس شورای اسلامی در تاریخ جمهوری اسلامی بر همین منوال بوده و هست.

ولی این گونه نظاره گر بودن این همه نماینده به مجموعه و ترکیبی از دروغ و نیرنگ و پروپاگاندا خیلی در نوع خود منحصر به فرد است. این حرف هایی که این افراد بر زبان آورده اند چنان دروغ تکان دهنده ای است، که حتی بی رگ ترین آدم، کم ترین کاری که می تواند انجام دهد این است که از این جلسه انزجار خارج شود. اگر اندک رگی داشته باشد و یا دیگر مانند این ها که ادعا می کنند عشق و ولایت و حسین و امامت و فقیه در رگ هایشان جاری باشد، قاعدتن باید بروند و همان جا یقه طرف را بگیرند که مردک، این مزخرفات چیست که می گویی؟

کمی از این عصبانیت فاصله بگیریم. از آقایان خواسته اند بگویند علت ناامنی های اجتماعی اخیر چیست؟ فقط به پاسخ ها نگاه کنید:

مسئولان امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی ایران روز سه شنبه در مجلس شورای اسلامی حاضر شدند و «احزاب، رسانه ها و نیروهای بیگانه در منطقه» را مقصران نا امنی اجتماعی در ایران معرفی کردند.

روز ۲۹ تیرماه مجلس شورای اسلامی با ۱۱۳ رای موافق خواستار حضور دادستان کل کشور، فرمانده نیروی انتظامی و وزرای اطلاعات و کشور در پارلمان برای بررسی ناامنی‌های اخیر اجتماعی در ایران شد.

غلامحسین محسنی​اژه‌ای، دادستان کل کشور، اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، مصطفی محمدنجار، وزیر کشور، و مرتضی بختیاری، وزیر دادگستری، از جمله مقام‌هایی بودند که برای بررسی ناامنی ها، در مجلس حضور یافتند.

محسنی اژه‌ای در سخنان روز سه‌شنبه خود، ایران را «کشوری امن» دانست ولی وجود «کمبودهایی در دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی و قضایی» را پذیرفت و در عین حال «دشمنان» را مقصر ناامنی در ایران دانست.

واقعن یعنی تمامی مشکلات زیر سر دشمن است؟ اگر توان اداره جامعه و سیاست و اقتصاد را ندارید ولی باز با این حال فکر می کنید همه چیز خوب است، پس این تقصیر دشمن است؟ برگردیم بر سر شاخص های اقتصادی و آمار فقر. جامعه فقیر و دچار تبعیض طبقاتی، محیطی پذیرا برای افزایش جرم و جنایت است. دیگری، فضا دادن و بسترسازی برای خشونت است. وقتی در دو سال گذشته توسط مقامات رسمی و حکومتی و دولتی، تجاوز و کشتارصورت گرفته آن هم در روز روشن و با سند و مدرک و هیچ اتفاقی نیفتاده و تازه یکی از متهمان اصلی مثل سعید مرتضوی راست راست می گردد و می گوید تبرئه شده است. آیا واقعا فکر نمی کنید وقتی روز روشن این همه قتل و تجاوز صورت گرفته، قبح آن از جامعه رخت برمی بندد؟

دیگری و مهم تر از همه، شما (آقایان حکومت و دولت) توان برقراری عدالت اجتماعی را ندارید. چون نمی توانید، زورگویی را انتخاب کرده اید. این همه نیروی مسلح را در خیابان ریخته اید که به مردم بگویند چه بپوشند و چه نپوشند. به جای تمرکز نیرو روی راه های پیشگیری از جرم و جنایت (و نه برخورد) به نمایش قدرت خیابانی روی آورده اید. فضای امنی هم درست کرده اید که می گوید حاشیه هایی هست که در آن همه چیز مجاز است و فضاهایی هست که در آن هیچ چیز مجاز نیست. در حاشیه های مجاز و ارتباط های خاص، می توان کشت، می توان تجاوز کرد، می توان دزدید، می توان سرقت کرد، می توان دروغ گفت، می توان بهتان زد و هیچ کس،هیچ کاری با شما ندارد. آن سوی ماجرا هم هست. می توان به هیچ جا مرتبط نبود، ولی هر قدم شما خطا است و خون شما مباح است و با شما هرکاری می توان کرد.

دیگر مسئله مهم این حضور مضحک آقایان امنیتی و قضایی در مجلس، درخواستشان برای اعدام های سریع بوده است. آقای محسنی اژه ای مثال آورده که به ما می گویند چرا مانند اوائل انقلاب در جا حکم صادر نمی کنید؟ بعد با پررویی تمام می گوید: دست و پای مابسته است، مجلس اگر می تواند کاری کند که موانع برداشته شود.

موانع برداشته شود برای چه؟ حکم اعدام های یک شبه؟ بیست و چهارساعته؟ باز هم کشتارهای دادگاه انقلاب؟ باز هم خاوران؟ این بار تجاوز گروهی در ابعاد گسترده؟

بعد هم می گویند مسائل زیر سر «احزاب، رسانه ها و نیروهای بیگانه در منطقه» است.

 اسماعیل احمدی​مقدم، فرمانده کل نیروی انتظامی، نیز در نشست روز سه‌شنبه مجلس، «حضور نیروهای بیگانه در منطقه» را از عوامل تشدید ناامنی در ایران دانست.

وی حضور نیروهای بیگانه در منطقه را علت «توسعه سکس، خشونت، مشروبات الکلی، مواد مخدر و تضعیف دولت‌ها در برخورد با ناامنی‌های جهانی» عنوان کرد.

به گفته فرمانده نیروی انتظامی، آمارهای قتل، نزاع خیابانی و سرقت مسلحانه کاهش داشته‌است «اما برخی با مغالطه در رسانه‌ها، آمارها را زیر سؤال می​برند.»

آقای احمدی مقدم گفت: «برخی احزاب برای ضربه فنی کردن رقیب، اقتدار پلیس را زیر سؤال می​برند و تسویه حساب سیاسی می‌کنند.»

وی در مورد آمار تجاوز جنسی گفت که «از سال ۸۶ تا کنون حدود ۸۰۰-۹۰۰ فقره ثبت شده که حدود ۴۰ درصد آن مربوط به زنان و ۶۰ درصد آن لواط پسران عمدتا زیر ۱۵ سال است که معمولا با اغفال بوده‌است.»

احمدی​مقدم در مورد انتقادها به نیروی انتظامی نیز اظهار داشت که برخی می‌گویند «چرا این قدر برخورد؟ چرا اینقدر زندانی؟ چرا این قدر اعدام؟، اعدام هم نکنیم، می‌گویند، چرا برخورد نمی​کنید.»

این که دیگر می گویند مشکل زیر سر نیروهای حاضر در منطقه است دیگر از این دغلکارانه تر نمی شود حرف زد. نیروهای بیگانه در منطقه، مسوول حفظ امنیت مردم افغانستان و عراق هستند که با دست های عده ای از همین قماش نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به کام مرگ فرستاده می شوند.

واقعن این همه بی عرضگی را این طور در ملاءعام جار زدن و این گونه دروغ گویی در روز روشن، فقط و فقط نشان از اپیدمی ریشه دار و گسترده پدیده خطرناک و ناپاک احمدی نژاد در جامعه سیاسی و نظام حکومتی ایران دارد.  پدیده ای که حتی با مرگ کامل نظام سیاسی و حکومتی ایران هم منقرض نمی شود و هرگونه پاکسازی و مقابله با آن متحمل هزینه های سنگین است و کاری بسیار دشوار خواهد بود. لکه ننگی که هیچ گاه و به هیچ شکل حتی با استیضاح و برکناری احمدی نژاد و یا برکناری کامل تمامی رهبران قضایی و امنیتی و اطلاعاتی، از پیشتانی آقای خامنه ای پاک نخواهد شد.

پیشتر بابت تبعات طرح موسوم به حذف سوبسیدها، هشدار داده بودم.

در همین زمینه: