لویاتان

تمامی کارهای آدمی بر اساس ترس شکل می گیرد – تامس هابز

برچسب‌ها: ترس

شمشیر داموکلس را از سر ما بردارید، به دست ما بدهید

مبادله سوخت اتمی از ابتدای شکل گیری اش، نوعی میان بر short cut بود. چون جوابی به مشکلاتی که از ابتدا با شروع برنامه اتمی جمهوری اسلامی پیش آمد نبود، که بیشتر یک راه حل سریع بود برای این که کار بیخ پیدا نکند. بیخ پیدا نکند، از این نظر که هیچ تخمین اطلاعاتی دقیقی وجود ندارد که برنامه نظامی جمهوری اسلامی چه زمانی قرار است به نتیجه برسد و خطر این وجود داشت که یک یا چند گروه یا حزب تندرو، کاری کنند که نباید بکنند و اوضاع را به هم بریزند. پس این پیشنهاد مطرح شد که بگوید، ایران به زودی بمب اتمی نمی سازد یا این که در حال حاضر مواد ساخت آن را ندارد پس حتی اگر انحراف در برنامه اتمی باشد، هنوز تا مرحله ساخت بمب اتمی زمان هست.

جمهوری اسلامی اما با عقب انداختن آن به نظر می رسد دنبال هدف دیگری است. حالا شاید این پیش بینی قوت بگیرد که تهران فقط خواسته قضیه را آنقدر کش دار کند و به آن پیچ دهد که در جهان این گونه نشان دهد که مشکل همین مبادله سوخت اتمی بود و اگر موافقتی حاصل شود، پس قضیه تمام است. کماکان که پیشتر اعلام شده بود، مبادله سوخت اتمی، خط قرمز نظام است.

اما این نظام خط قرمز ندارد. نظام وقتی سازمان مدیریت و برنامه ریزی ندارد، یعنی چرخش مالی دولت و نظام معلوم و مشخص نیست و در دست یک یا چند دسته یا گروه است. حالا سیاست خارجی چطور؟ آیا مرکزی وجود دارد که رای مخالف بدهد؟ آیا پارلمانی هست که نظر دولت را بتواند به چالش بکشد؟ آیا مرکز تحقیقات استراتژیکی هست که یک سری پیشنهاد با هزینه و فایده های آن بدهد؟

حرکت نظام به سمت قبول این پیشنهاد، در وحله اول هیچ قطعیتی ندارد. هنوز جزییات زیادی مانده تا این کار عملی شود و در هر مرحله آن اگر بامبولی در بیاید، کار تمام است. با هرگونه مبادله سوخت، حرکت فشار بر ایران برای اصلاح برنامه اتمی جمهوری اسلامی تغییری پیدا نمی کند. اگر ایران می گفت که یک: مبادله سوخت، دو: توقف غنی سازی بیست درصد، سه: گفت وگوها بر سر شفافیت برنامه اتمی و چهار: توقف فشار در برابر اقدامات عملی، آن وقت میشد گفت نظام به سمت همکاری می رود. اما همه چیز به قوت خود باقی است. نظام از این فرصت استفاده می کند برای منظوری دیگر.

تاریخ جمهوری اسلامی نشان داده که هرگاه فشار بین المللی بر ایران کمتر شده، سرکوب و فشار در ایران شدت گرفته است. مدت زیادی از اعدام پنج تن بیگناه نمی گذرد، حکم اعدام چند تن دیگر تایید شده و دادستان تهران با وقاحت از اعدام بیشتر و احکام غیابی فعالان حقوق زنان می گوید. این ها نشانه های همان پیشنهاد سوخت اتمی است.

نظام اسلامی به سالگرد انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می شود و ترسیده است. زمینه ای لازم دارد تا فشار بین المللی را کم کرده و سرکوب و کشتار در درون را افزایش دهد. وگرنه دلیلی ندارد الان پیشنهاد مبادله سوخت اتمی کار بزرگی تلقی شود. این همان چیزی است که سال پیش مطرح شد. از خط قرمز رسید به حرکت افتخارآمیز. در کل اساس برنامه اتمی جمهوری اسلامی تغییری نکرده و این انتظار هم نیست که حرکت جهانی برای فشار بر ایران کمتر شود. احتمال دارد زمان آن کم شود وگرنه آن پرسش های اساسی به قوت خود باقیست.

اگر بتوان به زور یک استراتژی برای نظام فرض کرد، فشار برای حضور پررنگ تر برزیل و ترکیه در شورای امنیت بود تا وزن گروه پنج به علاوه یک کم شود. در این مقطع نمی توان گفت این کار شده یا نه، اما حتی اگر شده باشد، مقطعی است. این کار، نوعی فضای تنفس برای نظام اسلامی است تا بتواند آن شمشیر داموکلس را از سر برداشته و به دست بگیرد و با آن گردن شهروندان ایران را بزند. دلش هم می خواهد بگوید این شمشیر برداشته شد ولی در حال حاضر تا شمشیر در دست نیامده، کماکان می توان با باتوم، اوین و کهریزک در خدمت شهروندان ایران بود.

Uranium

طرح بالا کاری است از دوست هنرمندم، نیما نیلیان. این جا می توانید اثر را در ابعاد بزرگتر ببینید.

مراسم خواستگاری اودیپ

روند کودتای نظامی بیشتر بر سرعت عمل است و سابقه تاریخی می گوید کودتا برق آسا باشد و تغییرات در حالی صورت بگیرد که ترس حاکم است. نظام جمهوری اسلامی اما روند یکساله و شاید بیشتر را برای تغییر حکومت انتخاب گویا انتخاب کرده و با کشتارهای مقطعی، کودتای خزنده را دنبال می کند.

این پنج تن که اعدام شدند، به جمع دیگر کسانی پیوستند که با قساوت و بی انصافی به کام مرگ فرستاده شدند. دیالوگی که نظام اسلامی و طرفدارانش دنبال می کنند، این است که این افراد بمب گذار بودند، یا تروریست. رحیم مشایی هم در گفت وگوی اخیرش گفته در ایران فقط قاچاقچیان مواد مخدر به زندان می افتند و یا اعدام می شوند.

این دیسکورس که نظام تعریف می کند، کاملا فریب افکار عمومی است.

شر، شرور، اشرار، قاچاقچی به فرض این که وجود داشته باشند، تابعی از محیط هستند و معلول شرایط. تحلیل بستر تاریخی پرونده هر یک از این افراد، نشان می دهد که عواملی در یک بستر زمانی دست به دست هم می دهند تا فرد یا افرادی به فرض، شرور یا تروریست یا قاچاقچی شوند. با توجه به ناعادلانه بودن روند پرونده این افراد، ظن این مسئله بیشتر می شود که این افراد گناهی نداشتند. چرا که اگر گناهکار بودند و مدارک قاطعی علیه آن وجود داشت، یک محکمه عادلانه می توانست هم نشانه اقتدار و استقلال نظام قضایی باشد و هم پاسخگوی خوبی برای افکار عمومی. وقتی خانواده ی خانم علم هولی بارها اعتراض کردند که این دختر زبان فارسی را خوب نمی فهمد و به آن تکلم نمی کند و درخواست کردند حداقل وکیلی برای او منصوب شود که به زبان کردی مسلط است و این درخواست رد شده، پس چگونه می توان گفت روندی که به آن «تفهیم اتهام» می گویند – یعنی متهم باید خوب شیر فهم شود که به چه دلیل محاکمه می شود –  ناقص انجام شده، پس حکم نهایی درست بوده است؟

حتی اگر با این فرض که تشکیلات تروریستی یا قاچاقچی، مشغول کاری باشند، این عملکرد ناقص کشتار دردی را دوا نمی کند. مثل این که شما در آشپزخانه لانه مورچه داشته باشید اما حتی به خود زحمت ندهید که ببینید کجاست ولی فقط دست به کشتار مورچگان شوید.

پنج بیگناه کشته شدند. اصل برائت در همین قوه قضاییه خودمان می گوید هرکسی بیگناه است مگر خلاف آن ثابت شود. اما خانواده الیگارشی لاریجانی می کشد بدون این که زحمتی به روند حقوقی و قضایی داشته باشد. این جا مرگ ارزان است.

اما استدلال به چه دردی می خورد؟ نظام برای کشتار به استدلال نیاز ندارد و طی برنامه ای دیگر است.

نظام در انتخاباتی فرمایشی قرار بود زمینه حکومت احمدی نژآد را فراهم کند که فراهم نشد. مجبور شدند آن را به زور فراهم کنندو نشد. در واقع، از حرکت و جنبش و اعتراض که بگذریم، اعتراضی که به ظاهر سرکوب شده، به لایه های زیرین فرو رفته و نظام را در معرض فروپاشی قرار داده است. این فروپاشی از درون است که به ابعاد و اشکال مختلف درحال پیش روی است.

در ایران، نزدیک به انتخابات که می شود، همه چیز به حالت تعلیق درمی آید. صادرات، واردات، سرمایه گذاری، ساخت و ساز، وام، اعتباربانکی و خیلی چیزهای دیگر. دلیلش این است که یک یا چند سر هر پروژه یا هرکاری، به حاکمیت ربط دارد و بخش خصوصی وجود ندارد. باید مشخص شود که قرار است چه کاره شود و بعد آیا به صلاح است و بعد هم یا ادامه روند سابق یا توقف و تغییر آن. اتفاقی که از انتخابات ریاست جمهوی خردادماه به این سمت افتاده، این است که روند همه چیز کماکان در حال تعلیق است چون نظام حاکم، نخبه ای درون خود ندارد که ریشه شناسی کند و راه پیدا کند. فکرش را بکنید، نظامی که وزیر اطلاعاتش مداح بوده، قرار است چه بکند که حالا دیگر مقاماتش بخواهند انجام دهند.

تماس ها با ادارات دولتی و شبه دولتی نشان می دهد پاکسازی های گسترده به شدت در حال جریان است تا مبادا سبزگرایی درون حاکمیت ریشه کند. البته این تلاش عبث است ولی به هر حال، تشکیلات مختلفی که قرار است کاری را برای پیشبرد اهداف مملکت انجام دهند، به تسویه حساب درون سازمانی مشغول شده اند.

بهترین راه برای کنترل این وضعیت از دید نظام حاکم، توسری زدن است. نظام اسلامی، دیرزمانی است همه چیز را با سرکوب جواب می دهد و جوابش برای هرچیزی، سرکوب است. نظام نمی خواهد کودتای سریع داشته باشد، اما می خواهد یک توسری محکم بزند تا کودتا درست پیش رود. این باتوم اما درست چفت و جور نمی شود. نظام دنبال نوعی کشتار مشابه کشتار خاوران در سال 67 است ولی حیف که خصم بیرونی در کار نیست که آن را مشروع جلوه دهد. متاسفانه نه اسراییل به ایران حمله می کند، نه آمریکا. گروه های به قول خودشان تروریست هم که کاری ندارند. پس باید زمینه ای برای نوعی ناامنی فراهم شود، نوعی از قدرت نظامی به نمایش گذاشته شده و در ذیل آن، یک پاکسازی گسترده صورت گیرد.

شاید این پنج تن بیگناه کشته شدند تا شاید کردستان شلوغ شود، شاید درگیری یک جایی روی دهد و در یک حکومت نظامی سریع، تمامی کسانی که مخالف حاکمیت فعلی هستند دستگیر و سربه نیست شوند. نظام هی انگولک می کند تا بالاخره یک عامل پیدا کند و از حالا تعطیلی اعلام می کند و محیط های شلوغ را می بندد تا امکان این حکومت نظامی فراهم شود.

اما حاکمان نظام اسلامی، یا طرفداران کور آنها، به چند نکته دقت کنید. شمایی که این پنج تن را گرفته و شکنجه کردید و کشتید، علی القاعده، شیعه و طرفدار اسلام ناب محمدی هم هستید دیگر. علی که برایش خودتان را جر می دهید، همسرش که دختر پیامبر بود را کشتند ( به روایتی که شما می گویید) بااین که طبق نگرش شما حقش را داشت و زورش را داشت و توانش را هم، ولی نه کسی را کشت و نه کسی را گردن زد.

همان علی را وقتی ضربت زدند، ضاربش را هم گرفتند، ازش پرسیدند چکارش کنیم، گفت یک ضربت زده، یک ضربت به او بزنید. نه شکنجه اش کردند، نه از او به زور اعتراف گرفتند. شما کدام نسخه را دنبال می کنید و کدام روایت ساختگی را، من نمی دانم.

تازه شما به خانواده هایشان گفته بودید مسئله حل است و آزاد می شوند و بدون این که به خانواده هایشان اطلاع دهید، همه را اعدام کردید.

در زندان اوین آن روز، اودیپ به خواستگاری آمده بود. چشمانش مصنوعی بود اما خیلی قشنگ. نمی دید اما کسی نمی فهمید اودیپ چشم ندارد. لباس شخصی بر تن داشت، پیراهنش را اتو نزده بود و آن را روی شلوارش انداخته بود. ریش داشت و عطر تی رز هم زده بود. تسبیح هم می گرداند.

به اودیپ گفتند چه خبر؟ تسبیح را گرداند و صلواتی فرستاد و گفت پدر را در گور کردم، مادر را به اورگاسم می رسانم، اما خوب، کفاف نمی دهد، آمده ام صیغه کنم. اودیپ هم در قوه قضاییه قاضی است، هم در سپاه سردار است، هم در مجلس کاره ای است. پول و پله حسابی دارد و البته چشم هایی قشنگ. به کسی نگفته بود مدتهاست به طور مخفیانه رییس جمهور هم هست.

Untitled-4 copy

طرح بالا، کار دوست هنرمندم نیما نیلیان است، این جا می توانید در اندازه بزرگتر آن را ببینید.

بیانیه میرحسین: بازگشت عقلانیت به سیاست

بیانیه میرحسین را می توان از هردیدگاهی دید و از آن برداشتی کرد. می توان آن را از زوایای متفاوت مورد بررسی قرار داد و یا مانند آن هایی که دنبال پیراهن عثمان هستند، بخشی از آن را سر نیزه زد و بر سر آن هوار کشید. بیرون کشیدن بخش هایی از متن، مختص جماعتی است که این روزها حتی قرآن را هم راحت نگذاشته و با یک جمله و یا یک آیه، حکم مرگ صادر می کنند و خون به پا می کنند.

واکنش نشان دادن به شکل زور ورزی و با کنار گذاشتن هرگونه اخلاق، عملکرد مشت آهنین است. یکی از خصوصیات نظام مستبد که کارکرد آن را به واضح ترین شکل در رجا نیوز، ایرنا، واحد مرکزی خبر و صدا و سیما و کیهان و وابستگانشان می توان دید. بحث این جاست: چگونه می توان واکنش نشان داد که هم سطح آن هم قرار نگرفت؟ چگونه می توان پاسخ داد که هم قاطع باشد هم رسا و هم تابع قانون سبعانه چشم در برابر چشم، نباشد؟

این بیانیه این هوشمندی را دارد که پاسخ بدهد، اما یکی به دو نکند، که بی اخلاقی نکند. «ما به آمریکا و انگلیس کارت تبریک نداده ایم» ، جمله ای ساده است که ما به جایی وابسته نیستیم. خیلی صریح اما کنایه هم دارد. یک مقام نامشروع هست که یک بار برای بوش نامه نوشته، یک بار برای اوباما، یک بار برای شیراک، یک بار برای خانم مرکل، یک بار برای پاپ. هیچ جوابی هم نگرفته و سکه یک پول شده است. که البته بعید است این قدر شعور داشته باشد که کنایه را درک کند.

در بیانیه میرحسین، گفته شده هرگونه خشونت، رادیکالیسم به بار می آورد. خیلی ساده و کوتاه و بدون زیگزاگ و روده درازی، اقدامات نامشروع قوه قهریه حاکمیت نامشروع و صدا و سیمای پروپاگاندا مطرح شده است. هر چند میرحسین به کشته شدن خواهرزاده اش اشاره نمی کند، اما عنوان ترور را هم پیش می کشد. عنوانی که برای کشته شدن خواهرزاده اش از آن استفاده کرده اند.

میرحسین موسوی بدون این که بگوید دجال شمایید، گوساله و بزغاله شمایید، می گوید نفرت پروری نکنید. می گوید سیمای جمهوری اسلامی که باید رسانه ملی باشد، به ابزار پیراهن قهوه ای ها تبدیل شده است. در واقع خیلی خوب به مهملات رسانه های حکومتی پاسخ داده است.

اما در بخش پیشنهادها، اگر به ذات پیشنهادها نگاه کنید، همان حرفی است که موسوی همیشه گفته و بر آن اصرار داشته است، به ویژه پیشنهاد اول. پاسخگوی این شرایط بحرانی کشور مشخص شود که دولت است. چرا اما می گوید دولت؟ مگر بهتر از همه نمی داند که این دولت به غایت نامشروع است؟

حتمن می داند اما به هر حال حاکمیت نامشروع فعلی، با عنوان دولت دارد کار می کند، با عنوان دولت بودجه و پول نفت را خرج می کند و هرچند ناکارآمد محض است، اما واژه اسمی آن دولت است. میرحسین از بهتان دوری کرده و در کنار دولت چیزی نیاورده است ما توصیفی کرده که نشان می دهد این دولت نامشروع، ناپاسخگو و دیکتاتوری است. از این رو می خواهد اول، دولت پاسخگو باشد و دوم، طرفی باشد که آن را بازخواست کند. هرچند نهادهایی که از آن نام برده برای پاسخگویی، خود دست کمی از دولت ندارند، اما هم ردیف شمردن این نهادها در عرض هم، نشان از همان حرفی است که موسوی همیشه پس از انتخابات زده است.

راه حل های آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مطبوعات، شعار همیشگی موسوی بوده و پیش از انتخابات از آن گفته بود. حق اجتماع و آزادی ها، در قانون اساسی آمده ولی کسی به آن عمل نمی کند.

شاید کمی تندروانه اگر نگاه کنیم، این راه حل ها سازشکارانه خود را نشان دهد. اما به واقع این گونه نیست. شاید کسانی بگویند این رهبران سیاسی هستند که دنباله رو مردم هستند. این گونه هم نیست. وقتی جریانی شکل می گیرد، خواسته ای و هدفی مطرح است، بعدبرای رسیدن به آن هدف، کسی دواطلب می شود، بعد افرادی به او می پیوندند و این گونه است که جریان یک خواسته ی سیاسی یا اجتماعی شکل می گیرد. این حرف که سیاسیون دنباله روی مردم هستند در این جنبش، پوپولیسم و عوامگرایی و نوع حرف های احمدی نژآد است، یعنی یک دروغ آراسته. موسوی خواست، ما خواستیم، او آمد، ما رای دادیم، رایمان را دزدیدند، از او خواستیم رای ما را پس بگیرد و او ایستاد. ما هم ایستادیم. تا این جای کار از رقبای خود پیش است که اگر شاید خاتمی می بود یا کروبی، می رفتند و برای چهارسال دیگر ساکت می ماندند. موسوی ماند، کروبی هم ماند، خاتمی هم ماند، دیگران هم پیوستند.

اگر پس از انتخابات ما دنبال رای خود بودیم، هنوز هم هستیم اما جریان وقتی پیش رفت، تغییر ماهیت هم می دهد. اگر در جامعه ای زندگی می کنیم که حرف های نگفته بسیار است و درد دل ها زیاد، پس در این مواقع سر باز می کند. شعارها و سیاست های ضد اسراییلی هیچگاه در ایران نهادینه نشد و نمی شود، که مردم ایران سمپاتی غریبی به ملی گرایی دارند و حاضر نیستند خاک خود را به ذلت بکشند برای هیچ. این همه پول خرج تروریست ها در خاورمیانه کردن، آن هم در حالی که هیچ گونه انتخاب مردمی در آن دخالت نداشت، در سینه خیلی ها نهفته شده است و از این روست که شعار «نه غزه نه لبنان» مطرح که می شود که هیچ، دل آدم هم از شنیدن آن خنک می شود که حقیقتی است محض.

هر قدر این فشارها و سرکوب های اجتماعی قدیمی تر باشد، جنبش به سمت آن سمپات نشان می دهد. از این رو در روز عاشورا دیگر نه شعاری از انتخابات بود، نه رای، نه احمدی نژآد و نه دولت نامشروع و نه شصت و سه درصد خیالی.

این ها را همه می دانید، غرض از گفتن آن این است که با پیش روی جنبش، مختصات آن هم عوض می شود. خواسته ها هم عوض می شود. نظام یک راه را انتخاب کرد، راهی که فقط در آن مانند باتلاق بیشتر فرو می رود. سرکوب. سرکوب و سرکوب. برای همین جنبش از نقطه بازگشت گذر کرده است. این همه کهریزک، کشتار، تجاوز، ندا، سهراب، شکنجه، مرگ، ترور، بازجویی، دستگیری در این چند ماه رخ داد به امید این که شاید درس عبرتی شود اما روز عاشورا شدید تر شد، گسترده تر و بزرگ تر. این جا که رسید، دیگر کار به شدت بیخ پیدا کرده است.

اما حالا، غرض از گفتن این موارد این بود: چرا میرحسین باید راه حل بدهد؟ اتفاقن این اوست که باید راه حل بدهد چرا که جنبش سبز به بحران دچار نیست، از قضا از حمایت همه جانبه مردمی در داخل و خارج از کشور و از سوی جامعه بین المللی است. این حاکمیت است که با بحران روبرو شده: بحران ناکارآمدی و بحران مشروعیت. آن طرفی که به بحران دچار شده، باید با راه حل بیاید جلو که حاکمیت غیر از زور هیچ چیز به ذهنش نمی رسد و البته تقصیری هم ندارند، در آن جناح نه روشنفکر هست نه متفکر و نه استراتژیست، نه فهیم و نه سیاستمدار. در عوض تا دلتان بخواهد، شارلاتان و خرهایی که گویا خدا از دستش در رفته و بهشان شاخ داده است.

پس این جا کیاست موسوی است که روشن می شود: پیش می آید و راه حل ارائه می دهد. یعنی می گوید: ما سرنگونی نمی خواهیم، ما تغییر رژیم نمی خواهیم، ما برانداز نیستیم، برای نجات کشور آمده بودیم و الان هم راه حل آن را داریم. به هر حال هیچ وقت موسوی نگفته بود می خواهد نظام را زیر و زبر کند. گفته بود از اهداف دور شده ایم، از عقلانیت دور شده ایم و باید به آن برگردیم. به هر حال به موسوی خوش نمی گذرد ببیند هر روز افراد را می گیرند و می زنند و می کشند به زندان می اندازند. هرچند به حاکمیت گویا بسیار خوش می گذرد. به هر حال، به عنوان یک سیاستمدار مسوول، این اوست که پا پیش می گذارد.

یک پرسش دیگر؟ آیا موسوی توانایی معامله با نظام را دارد؟ به تنهایی نه. دیگر این موسوی نیست و او یک تنه آن جا نیست. از بیت آقای خمینی گرفته تا رفسنجانی و دیگر خاکستری ها و کروبی و آقای خاتمی، همه در آن جناح هستند. اگر قرار باشد معامله ای صورت گیرد، این ها همه موظف به اجرای نقش هستند و دیگر مختصات مانند زمان پیش از انتخابات نیست، و موسوی هم این را می داند و از این رو مهره را او می اندازد و به حاکمیت ناکارآمد کمک می کند که غیر از آن یک راه بن بستی که انتخاب کرده، به راهی دیگر هم فکر کند. تاکید بار دیگر، جنبش به بحران دچار نیست، این حاکمیت است که به بحران دچار است و این رییس جمهوری واقعی و مردمی است که به دنبال راه حل است.

پیشنهادهای موسوی هم در این بیانیه بسته نیست. گفته شده که می تواند به آن اضافه هم بشود، پس این سیاستمدار، می داند چه می کند و حمایت از او لازم است. با این کار، در نظام ناکارآمد هم دنبال گوش شنوا می گردد و آن ها را به بیداری فرا می خواند.

پیش از انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا، از تیم رابینز، بازیگر و فعال دموکرات آمریکایی پرسیدند انتخاب او کیست؟ پاسخش خیلی ساده و جامع بود:

I want somesone smart to run this country

می خواهم کسی که از هوشمندی بهره مند باشد، این کشور را اداره کند.

من هم. ما هم.

Iranian elected president Mousavi