لویاتان

تمامی کارهای آدمی بر اساس ترس شکل می گیرد – تامس هابز

برچسب‌ها: ایران

تحریم انتخابات، ناکارآمدی و مرگ اصلاحات در ایران

اول از همه، با تحریم اصولن موافق نیستم و آن را دادن حق به دیگری، آن هم دو دستی می دانم. می توانیم ساعت ها بحث کنیم که آیا در فلان محیط و با این مختصات اصولن تحریم درست است یا نه، ولی در کل دیدگاهم این است که تحریم کار درستی نیست. یعنی سازنده نیست و چیزی را عوض نمی کند. حال اگر وضعیت خاصی باشد که اعلام تحریم از سوی یک شخص، یا یک گروه، یا یک جریان یا حزب یا چند جریان، باعث شود اعلام تحریم خلاءویژه و خاصی در انتخابات ایجاد کند، بحث دیگری است، اما الان و برای انتخابات مجلس در ایران که اصلاح طلبان می گویند ما در انتخابات شرکت نمی کنیم و آن را تحریم نمی کنیم، آیا این کار به صلاح یا درست یا به موقع و یا کارآمد است؟ به نظرم پاسخ تمامی این پرسش ها، منفی است.

دلایل آن را هم مفصل می گویم. به نظرم تحریم زمانی در ایران مسئله بود که نه خیلی، اما کمی تا قسمتی برخی از حد و مرزها مشخص بود. برای مثال زمانی به خاتمی می گفتند از ریاست جمهوری استعفا دهد و نشان دهد دست و پای رییس جمهوری منتخب مردم را بستن، هزینه دارد. آن زمان اگر خاتمی به این کار دست می زد، نمی توان قطعی گفت ولی شاید تهدید یا فشار آن می توانست تا حدودی کمک کند. اما الان و پس از آخرین انتخابات در ایران که به طور واضح و مشخص و آشکار مشخص شد که نظام به هر شکلی دلش بخواهد، آرا را می پیچاند و بعد برای حفظ کاری که کرده تا آن جایی که لازم باشد همه نوع هزینه ای می دهد، آیا الان دیگر تحریم انتخابات فرقی می کند؟ شاید بگوییم پس اگر این طور است، پس چرا در انتخابات شرکت کنیم؟ مگر نه این که نتایج آن از قبل مشخص است؟ این دومی اتفاقن بهتر است. اگر این را مطرح کنند، می شود روی یک سری امکانات و اقدامات و راه های احتمالی و جایگزین حرف زد ولی فقط تحریم کردن، آن هم الان، یعنی این که چون نمی گذارند ما کاندید داشته باشیم (صد البته همه رد صلاحیت می شوند) بعد هم نمی گذارند ناظر داشته باشیم (صدالبته صندوق های رای و کسانی که می توانند وارد مجلس شوند از الان صندوق هایشان آماده و پرشده است) و بعد این که نمی گذارند فعالیت تبلیغاتی کنیم و هی به ما گیر می دهند (از حالا دارند پرونده برای محمد خاتمی درست می کنند که برنامه چین فتنه بوده است) پس نمی آییم. این یعنی حرف مفت و مزخرف. این یعنی چون هیچ کاری از ما برنمی آید، هیچ کاری هم نمی خواهیم بکنیم پس این طور توجیه می شویم و می رویم کنار.

شاید این تصمیم نطفه ای از ترس داشته باشد. به هر حال جمع زیادی از اصلاح طلبان درگیر زندان و محکومیت و پرونده هستند و بقیه هم سعی می کنند یک وقت حرفی نزنند که خشتکی برای آن ها هم نماند. اگر از ترس است، این ژست تحریم خیلی احمقانه است. ضمن این که اصلاح طلبان یا گروه های منتسب به اصلاح طلبی جایی برای برداشتن سنگ بزرگ به علامت نزدن ندارند، این قدر بی مایه و ترسو هستند که جرات نکردند حادثه سازماندهی شده و عملیاتی حمله به سفارت بریتانیا در تهران را محکوم کنند. اصلاح طلبانی که بعد از این همه سال هنوز جرات محکوم کردن یک عمل صد در صد اشتباه را ندارند، دیگر اصلاح طلب به شمار نمی آیند. گروهی هستند که برای نشستن سر سفره ای که از آن به بیرون پرت شده اند، با سکوت، حیف و میل دیگران را نگاه می کنند تا مگر به آن ها کسی رحم کند.

اگر هم گیریم که بله، اصلاح طلبان کلید راه هستند و باید به دنبال یک استراتژی باشند، اتفاقن باید بروند و گله ای و فله ای در انتخابات ثبت نام کنند. زمانی تاج زاده در کنگره حزب مشارکت با شور و حرارت گفت ما باید مجلس را دوباره بگیریم، مجلس خانه ی ماست. و حرف هایی زد که حسابی همه به شوق آمدند و کف زدند و سوت کشیدند. البته درود به شرف تاج زاده که در زندان هم ایستادگی می کند، ولی بایدگفت همه اصلاح طلبان اتفاقن الان باید دست به کار شوند و به جای بازی کلامی و لفظی با دولت حاکم، کاندیدا بدهند، فهرست بدهند، برنامه بدهند، از هر راه ممکن برای گفت وگو استفاده کنند و این فرصت انتخاباتی را به گفت وگو با مردم تبدیل کنند. مگر زمانی که انقلاب قرار بود در ایران شود چه ابزاری در دست مخالفان بود؟ تازه آن ها می خواستند انقلاب کنند ولی نوار پیاده می کردند، اعلامیه کپی می کردند و دست به دست می کردند و از این جور کارها. اصلاح طلبی که دیگر این قدر دولا راه رفتن نمی خواهد. پیام اصلاحات کاملا مشخص است.

ولی حالا آمدیم و تحریم کردید. واقعن این تحریم به کجا می رسد؟ اصلن کسی چقدر تحریم را دنبال می کند؟ مگر الان برای یک سفر خامنه ای نظام یک استان آدم را جابجا نمی کند؟ مگر این همه سال انتخابات و راهپیمایی و روزقدس و غیره را پرشور نشان دادن کار سختی است؟ هر سال این همه نق زده می شود و این همه اعترا ض هست ولی تظاهرات ملیونی است، انتخابات ملیونی است. حاکمیت برای این گونه صحنه پردازی ها و نمایش ها هیچ گونه مشکلی ندارد. الان تحریم یعنی این که خودمان هم می دانیم کاری از دستمان برنمی آید، حالش را هم نداریم، نمی خواهیم هم. باشد بروید و استراحت کنید ولی اسمش را تحریم نگذارید.

English: Election Opposition - 2009

ادرار دیپلماتیک نظام در صحرای کربلا

حمله سازماندهی شده و هماهنگی شده عده ای از اوباش و افراد سرخود که مزدور عده ای معدود در نظام به سفارت بریتانیا در تهران، کمی به کسانی که از اوائل انقلاب دور هستند، یادآوری می کند که کار تمامن خطا و زشت و منفور حمله به سفارت آمریکا در تهران، چه تصویری آن زمان از ایران و ایرانی ساخته و چه تاثیراتی داشته است. برخلاف اظهار نظرهای سیاسی و دیپلماتیکی که درباره این حمله می شود، فقط و فقط می توان این حمله را در دو محور تعریف کرد:

مسئله بیولوژیک و هورمونی

افرادی که چنین برنامه ریزی هایی انجام می دهند، در چند محور با مشکل اساسی روبرو هستند: اول، دچار چندگانگی های شخصیتی شدید هستند. از تمام فناوری و تلکنولوژی روز از جمله اینترنت و یوتیوب و وبلاگ و موبایل و دوربین فیملبرداری استفاده می کنند تا به استناد پوسیده ترین و قدیمی ترین تحریف دینی، به قول خودشان غرب و استعمار پیر را عقب بنشانند. این افراد، نمی توانند مثل دیگر جوانان ایرانی، در خلوت خانه شان موسیقی و پارتی شان را برگزار کنند و می دانند که می توان نوعی زندگی زیرزمینی داشت ولی آن ها به دلیل فعالیت هایشان برای کسب درآمد، مجبور به زدن ماسک ضدغرب و غرب ستیز و اسلامگرا هستند. دستشان هم به در و داف نمی رسد دچار نارسایی های روحی روانی زیادی هم شده اند و این همه تستوسترون انباشته شده، تمام قدرت عقل را زایل می کند. در نتیجه در قالب نیروی نفرت گرایی از همه که به آن ها تزریق می شود، منتظر جرقه ای هستند که این انرژی پشت سد را به کار بگیرند. می تواند انفرادی مانند ترور سعید حجاریان باشد، یا مانند حمله هماهنگی شده و سازماندهی شده به سفارت بریتانیا. در واقع اگر در محیطی بودیم که این افراد می توانستند غرایز جنسی خود را ارضا کنندو دیگر هورمون های درونی را به کاری بگیرند، این قدر هار نمی شدند.

مسئله جنگ قدرت درون نظام

بخشی از نظام هست که چند سر دارد و هر چند وقت یک بار یک سر آن بیرون می آید. مدتی سر آن احمدی نژاد بود، مدتی مشایی، مدتی جعفری، مدتی مصلحی و همین طور مانند آمیب هم زیاد می شود وهم مانن اچ آی وی ایدز، شکل عوض می کند. این توده، می خواهد سر به تن هاشمی رفسنجانی نباشد، به همان اندازه خاتمی را تحمل نمی کند و از آن بیشتر از آقای خامنه ای تغذیه می کند و جایی که مخالفت خامنه ای شکل گیرد، به آن حمله می کند. گروهی که حمله به سفارت را سازماندهی کرد، همان گروهی است که دستور کشتار مردم بیگناه ایران در اعتراض به نتایج انتخابات را صادر کرد، بعد هم نتیجه گرفت می توان از خامنه ای خرج کرد و هر فسق و فجوری انجام داد. وقتی خامنه ای افسارشان را گرفت و گفت بس است، هدف خود را روی خامنه ای تعریف کردند. به این رهبری رهبری گفتن این ها نگاه نکنید. این ها بیشتر مانند آن افسانه ای که می گوید در جنگ با علی عده ای قرآن بر سر نیزه کردند، این ها هم خامنه ای را بر سرنیزه زده و جلوی هم صف کشیده اند. گروهی که این حمله را سازماندی کرد، چند هدف را دنبال می کند:

عطش دخالت خارجی در ایران

مهم نیست چقدر بیانیه صادر می کنید و می گویید جنگ بد است. مهم نیست چقدر می گوییم فلان نئوکان ها نشسته اند به ایران حمله شود یا اسراییل چه فکری می کند. گروهی در ایران وجود دارد که از همه و همه غرب و شرق و اسراییل و همه، بیشتر دلش می خواهد به ایران حمله نظامی شود. تفکری که فکر می کند به ایران حمله می شود، تمام ناکارآمدی ها توجیه می شود، در سایه یک قدرت نظامی می توان سرتاپای نظام را عوض کرد و در ابعاد بسیار بزرگتر از کشتار سال 67، می توان تمامی مخالفان و دو رنگ ها و سه رنگ ها و رنگارنگ ها را کنار گذاشت و جارو کرد و تمیز کرد. بعد هم آتش بس و جام زهر دیگری و باز روز از نو روزی از نو. نظام همیشه به تجارب قبلی خود نگاه می کند و هیچ وقت ابتکار عمل برای آینده را نداشته و نخواهد داشت چون ایدئولوژی آن این طور تعریف شده است. امثال لاریجانی ها، احمدی نژاد، بروجردی، متکی، مصلحی، جعفری و ذوالقدر، همه در عطش دخالت نظامی به ایران هستند و هرکاری از دستشان بربیاید برای آن می کنند.

مرگ خامنه ای

گروهی که حمله به سفارت بریتانیا را هماهنگی کرده و ترتیب داد، به دنبال مرگ خامنه ای است. مرگی که ناشی از ناکارآمدی باشد. به هر حال رهبری که می آید و مدام می گوید اگر مصلحتی ندیده گرفته شود، دخالت می کند، پس این جا می بینید که به سکوت مرگ رفته است. همان کاری که زمان انقلاب کردند تا به خمینی نشان دهند یا با آن ها همراه شود یا در جا پایین بیاید، برای خامنه ای هم ترتیب داده شده و خامنه ای مجبور به این است که یک طرف را انتخاب کند. اگر بگوید کار خوبی بوده، تمامی مواضع قبلی خود را نقض کرده است. اگر بگوید بد بوده، پس باید بهای این همه سرمایه گذاری غلطی که روی احمدی نژاد کرده را باید بپردازد. شاید مجبور شود به نوعی حکومت نظامی نگاه کند که یک شبه احمدی نژاد و دار و دسته اش به زندان رفته و جلوی دوربین تلویزیونی به فساد و سرمستی از قدرت اعتراف کنند و بعد در گور روند و بعد دولت موقتی و بعد ساخت همه چیز از اول. در حال حاضر، خامنه ای مجبور به کار یکسره شده است. چیزی که همیشه از آن هراس داشته و نمی خواسته به آن دست بزند.

تمامی این برنامه ها، ناشی از خلاءقدرتی است که درون نظام شکل گرفته و نه کسی، کس دیگر را قبول دارد و نه ائتلاف خاصی شکل می گیرد. به همین دلیل هر طرفی قصد دارد یک قدرت اساسی را مال خود کند: سپاه، نیروهای نظامی و خامنه ای. با ضعیف تر شدن مهره های سیاسی از چپ گرفته تا راست و مرگ نهایی روحانیون و حوزه علمیه، تنها قدرت حاکم نیروهای نظامی هستند. به احتمال زیاد به زودی یک مشرف در ایران سبز خواهد شد.

نکته:

عکس هایی که سفیر بریتانیا قبل از خروج از ایران از سفارت گرفته را ببینید. بیماری های متنوع و زیاد این افرادبه راحتی قابل ردیابی و شناسایی است.

از همه جالب تر، این اپوزیسیون چپ و راست و سبز و آبی و کارگری و مجاهدین و مشارکت ایران است که به قول همان ضرب المثل قدیمی، کون همه شان گهی است. از ترس این که متهم نشوند پس چرا خودشان سفارت آمریکا را آن زمان مورد حمله قرار دادند، یک کلام نتوانستند بگویند این کار بد بوده یا جرات نکردندآن را محکوم کنند. با خیال راحت می توان گفت خاک برسرشان و این که از این ها هیچ بخار و آینده ای بلند نمی شود.

Enhanced by ZemantaTEHRAN, IRAN - NOVEMBER 29:  A protester holds...

حکایت آن انگشت در ملاءعام و آن انگشت نشانه مردانگی

جا دارد با توجه به قضیه انگشت و انگشت بازی در جلوی دوربین های تلویزیونی در زمین فوتبال و صدور حکم سنگین و بیرحمانه و غیرمنصفانه یادی بکنیم از مطلب معروفی که در آن ادعا شده بود مردان در بخشی از زندگی به تیکه انداختن و متلک گفتن به زنان بزرگ می شوند و بلاهت نویسنده در حکم دفاع از خزغبلات یک روحانی امام جمعه تهران نقل شده بود. نویسنده موهوم گفته بود مردان با تعرض به زنان بزرگ می شوند، یا چیزی شبیه به این. باید به آن طیف یقه جر بده حال گفت که نه، مردان در ایران تاریخی را با تعرض جنسی، دعوت به حمام عمومی و سینما، سوار شدن بر موتور و دوچرخه و البته انگشت در زندگی پشت سرمی گذارند. کم یا زیادش به جای خود، برای بیشتر افراد جنس مذکر در ایران این انتفاق روی می دهد.

انگشت کردن یا انگشت شدن، یکی از فاکتورهای مخفی در دنیای مردان در ایران است که تا آخر عمر هم با آن ها می ماند. بخشی از بزرگ شدن ما با حرف یا حدیث و یا حاشیه های مبنی بر انگشت شدن، انگشت کردن، کونی بودن، دستمالی کردن، دستمالی شدن، فشار دادن، اسکاچ زدن، مالاندن و امثال آن می گذرد. این تعرض را عموم پسرها به شکل یا اشکال مختلف دستکم یک یا چند بار تجربه کرده اند. شما کافی است در نوجوانی با لباس کمی شبیه به مد روز از منطقه ای رد شوید که به آن تعلق ندارید یا به قولی محلتان نیست. یکی از اولین علائم شناسایی در منطقه، انگشت شدن است. دقیقا مشخص نیست فشردن انگلشت یا تماس انگشتان به باسن، قرار است چه کار هورمونی خاصی در بدن انجام دهد که این قدر مهم و حیاتی می شود، ولی این کار و پاسخ به آن و واکنش به آن، می شود بخشی از فرهنگ مردانگی. اگر هم کسی بگوید ما که از این چیزها نداشتیم یا پایش را از محل یا منطقه اش بیرون نگذاشته باشد، در دیگر محیط های عمومی حتما این قضیه به سراعش می آید. نمونه بارز آن محیط سربازی و خدمت است. و پس از آن کافی است در شبی یا نیمه شبی پسربچه ای یا نوجوانی از محلی یا جایی بگذرد و یا در مدرسه یا دبیرستان یا دانشگاه و یا توالت عمومی تنها گیر افتد و کمترین اتفاقی که برای او می افتد، انگشت است. به احتمال زیاد کمی از پشت چسباندن هم هست و اگر محیط زیاد مناسب نباشد به همین جا ختم می شود. اگر محیط بدتر باشد و تعداد بیشتر، فجایع بدتری هم خواهد بود.

در واقع در محیطی که ما در آن بزرگ می شویم، از کودکی با ناهنجاری ها و تعرض ها و از بین رفتن حقوق زیادی روبرو می شویم ولی بزرگترین تعرض که برای ما شوک روحی دارد و هیچ وقت از یادمان نمی رود، همین تعرض جنسی است. از کودکی مدام به ما تعرض می شود: هوایی که تنفس می کنیم، آلوده است ولی کسی برای ما حق خواهی نمی کند. سرمایه های کشور در حال از بین رفتن است که متعلق به نسل آینده است ولی ما باز خبرنداریم و کسی صدایش درنمی آید. جنگل و درخت و دریاچه و منابع آب هم همین طور. ولی یک تعرض را خیلی زود می فهمیم، همین انگشت. از آن فراری هم نیست بالاخره یا در باشگاه یا روی تشک کشتی و یا زورخانه و یا یک جایی، این شتر خوابیده است و در انتظار همه.

و البته آثاری هم دارد این انگشت. بعد از پستی و بلندی های روحی فراوان، می شود بخشی از میدان زورآزمایی و شخصیت پردازی ما. هرچند خیلی سخت تلاش می کنیم هیچ وقت به یادش نیاوریم، اما همیشه یک جای ذهن ما هست. به تدریج  هم کمی تندخویی در زمینه جنسی می گیریم چون فکر می کنیم با آن می توانیم آن سابقه بد را پاک کنیم. در یک مقطعی هم به یک جایی وارد می شویم که دیگر از بیخ فاسد است و انگشت و انگشت بازی، بخش عمده فرهنگ آن محسوب می شود. یکی اش محیط و رختکن و زمین ورزش و روابط پنهانی آن.

شوخی خرکی و دستی ما، همیشه هست و خواهد بود. یک معضل پایه ای و بسیار خراب است و تمامی سران نظام و جامعه مردان از آن باخبر است. حتی هنوز وقتی پا به سن می گذاریم، توصیف در خفت فلانی این است: از این ها که همه انگشتش می کردند. یا این که فلانی مدام دستش به دنبال کون این و آن بود. و با ما می ماند. همه می دانیم که هست. ولی وقتی می آید و تلویزیونی می شود، ای داد و ای فریاد سر می دهیم.

در این که کوری میان افراد یک تیم و یا دو تیم مقابل هست که شکی نیست. کوری و کوری خوانی همیشه بخشی از میدان ورزش است. مسئله اساسی محیط هایی مانند خاورمیانه و کشوری مثل ایران و محیط های به اصطلاح مردانه، فقدان زنان است. نبود زنان باعث افسارگسیختگی های این چنینی می شود. بیل مار، کمدین آمریکایی و مجری برنامه هفتگی «ریل تایم ویت بیل مار» در آخرین برنامه خود به درستی همین را گفت. جایی که زنان نباشند، این گونه سبعیت های هورمونی روی می دهد. نمونه اش باشگاه فوتبال آمریکایی ایالت پنسیلوانیا است و یکی از مربی ها که سالیان سال به شغل شریف تجاوز جنسی و مالاندن کودکان مشغول بود و همه مدیریت باشگاه از آن خبر داشتند ولی کسی صدایش درنیامده بود.

به هر حال، برگردیم به انگشت و زمین فوتبال. در این که این دو بازیکن فوتبال با کوری انگشتی مقابل دوربین تلویزیون نوعی عمل غیراخلاقی مرتکب شده اند، شکی نیست. اما این مجازاتی که آن ها می شوند نه درست است نه منصفانه و نه مشکلی را رفع می کند. در بطن محیط های مردانه ایرانی که از کودکی پایه گذاری آن غلط است و رفتارهای تعرض آمیز جنسی سرتاپای آن را گرفته است، این طور مجازات ناعادلانه هیچ مشکلی را رفع نمی کند. مشکل ریشه ای است، قدیمی است، اساسی است و پوشیده است. پوشیده ای که همه می دانند هست ولی کسی از آن حرفی نمی زند. بهترین کار، تشکیل یک هیات کارشناسی از متخصصان است تا با بررسی این پدیده و مراجعه به آمار آن (که البته محرمانه است در ایران مانند هر آمار دیگری) بتوانند راهکارهای مناسب را پیشنهاد کرده و در همه جا آن را اجرا کنند. حالا این دو بازیکن را هم جریمه کردید، بروید و ده دقیقه کنار زمین فوتبال بایستند تا انواع فحش خارمادر و فلان و دسته بیل و غیره را که حواله افراد خانواده داور و مربی و بازیکن و طرفداران و تماشاچیان می شود، بشنوید. اگر قرار باشد آن ها را هم جریمه کنید که واویلا. ولی آن را ندید می گیریم، چون ضبط و پخش نمی شود ولی هرکسی پایش به استادیوم رسیده باشد می داند چه خبر است. این هم مانند همان است، این انگشت همه جا کار می کند و به همه شکلی، صورت مسئله را با مجازات ناعادلانه حتی پاک هم نمی شود کرد.

2009_fingering(sweet_butter)

هرکه من مقتدای او هستم، از امروز به علی تجاوز کند

اگر این علی که با این اوصاف از او یاد می کنند  و او را انسان کامل می نامند امروز میان ما بود، چه بر سرش می آمد؟ اگر به او می گفتند کهریزک جایی است و در آن بساط تجاوز و کشتار و شکنجه برپاست، چه می کرد؟ اگر به او می گفتند کسی بر حکومت است که از ذوق این که نام اولش با تو یکی است، روز عید غدیر می دهد همه جا نامش را جار بزنند ولی زیر دستش، اختلاس و دزدی و سرقت و دروغ وول می زند، چه کار می کرد؟

چند حالت بیشتر ندارد. اگر آن علی که از او آن طور اسطوره ای تعریف می کنند وجود خارجی داشت، یعنی انسانی بود که این خصایل را داشته باشد، اگر مثل ندا آقاسلطان روز روشن کشته نمی شد، الان در یکی از بندهای اوین یا یکی از سلول های خانواده کهریزک هر روز سیگار روی سر و چشم و بدنش خاموش می شد، با باتوم به او تعرض می شد و بعد عده ای ترتیب تجاوز دوره ای اش را می دادند و آن قدر ادامه می یافت یا مجبور به اعترافات دروغین جلوی دوربین تلویزیون شود یا این که بگویند آزاد شده و همین طور دنبالش بگردند و جسدش هیچ وقت پیدا نشود.

اگر این علی، همان طور که تعریفش می کنند بود، الان بدون داشتن هیچ گونه اعصابی، ذوالفقار را بر سرمی گرفت و خامنه ای و مصباح و بیت و رفسنجانی و حوزه علمیه و بقیه را جر واجر کرده بود. در حدی که حتی اگر آقای خامنه ای مقابل می ایستاد و آلت را بیرون می انداخت، آن حضرت رو برنمی کشید و عضو و اصل قضیه را همه با هم درجا نصف می کرد.

اگر آن طور که علی را توصیف می کنند، نه آن طور خفن و فقهی که همین قدر در حد کتاب های درسی، که به جای دادن حق مردم به برادرش در دست او ذغال می گذاشت، در بهترین حالت باید دو سوم مسئولان حکومتی، به جای پیشانی مهر کپک زده، دست تاول زده و ناکار شده داشته باشند. تازه اگر فقط به گذاشتن ذغال بسنده می کرد.

اما اگر فرض کنیم که داشته های در مورد علی، بزرگنمایی شده و حقیقت ندارد، پس دیگر علی علی کردن و جر دادن ملت در روز غدیر، بهانه ای است برای بدل جشن های دو هزار و پانصد ساله. وگرنه علی اگر آن جوانمردی و پایمردی و عدالت طلبی اش را ازش بگیرید، دیگر با یک دستمال به دست دولتی که هیچ تفاوتی ندارد.

اگر یک خط از آن چه از علی می گویند درست باشد، امروز نباید کسی نه اسمش را بیاورد و نه از سرخجالت سرش را بلند کند، چه برسد به این که سینه سپر کند و علی علی کرده و عید عید کند. کسی که فرض کند یک خط از آن چه از علی می داند، حقیقت دارد، پس امروز به جای علی علی کردن، باید بلند شود و بگوید، این بساط ظلم را جمع کنید، این بساط جور را برچینید و به گوشه ای روید و طلب بخشش کنید.

حمله نظامی آمریکا به ایرانم آرزوست

قبل از این که شروع کنید به هرگونه نقد و ناسزا از روی تیتر، بگذارید بگویم که با هرگونه حمله نظامی و استفاده از خشونت مخالفم و آن را کار نادرستی می دانم. حتی در پاسخ به کسانی که می گویند عراق از دست صدام آزاد شد و حالا دموکراسی دارد، می گویم نوش جانشان ولی حمله نظامی اشتباه بوده و هست. هر قدر هم که شاید به نظر خوب بیاید. استفاده از خشونت، خسارت هایش بسیار بیشتر از هرگونه دستاورد دیگری است.

ُاما این قضیه آخری که در آمریکا درباره نقشه تروریستی دو ایرانی مطرح شده و اظهارنظرهایی بسیار جالب و خیلی هایش به واقع خنده دار را باید کمی باز کرد و حتی در جای خودش دید.

یک مسئله اصلی این است که ما هیچ کدام از جزییات این پرونده و از مدارک آن خبر نداریم. اگر دولت جورج بوش و دیک چینی و زمامداری نئوکان ها در آمریکا بود، این ظن قوی می شد که این مدرکی دیگر برای برپایی یک جنگ دیگر و چیزی در مایه های پیدا کردن «سلاح های کشتار جمعی» در عراق است. دولت فعلی آمریکا در حال کم کردن حضور نظامی است و حداقل از ظاهر آن، جنگ طلبی دیده نمی شود.

می ماند خوشحالی ها و نقد و نظر ها. یک چیز مهم این است که در هرجای دنیا در ایران و آمریکا و دیگر کشورها و در درون نظام و خارج از نظام و هرجای دیگر، عده ای جنگ طلب هستند. همه جا هستند. برای جنگ طلب ها، جنگ یعنی سود سرشار. این طبقه به جنگ به عنوان منبع درآمد نگاه می کند و اولویت اصلی اش کسب درآمد از راه جنگ است. این روحیه همه جا هست. آن هایی هم که قاچاق کالا و مواد مخدر و عضو و انسان می کنند هم به دنبال منافع هستند. برایشان درآمد مهم است و اولویت دیگری در کنار این مسئله نیست. برای همین خیلی نهاد و ارگان و سازمان و وزارتخانه تشکیل شده و می شود که این مسئله را کنترل کند. استاندارد هست، قوانین صادرات و واردات هست و منابع مالی ردیابی می شود برای این که این حرص و طمع، اگر رها شود انتها ندارد.

در نتیجه طبیعی است که یک عده از این که احتمال جنگ ایران و آمریکا بالا بگیرد، خوشحال شوند. یا از روی منافع یا از روی جهالت به هر حال این خواسته آن هاست.

این مسئله تروری که در واشینگتن برای حمله به سفیر عربستان و یا حمله به سفارتخانه های عربستان و اسراییل مطرح شده، به واقع خیلی خنده دار و مضحک است از این جهت که بسیار آماتوری و احمقانه است اما آیا می توان به صرف این که این مسئله خنده دار و دور از ذهن است آن را کنار گذاشت؟

در همین نظام جمهوری اسلامی ایران، بخش ها و یا گروه هایی هستند که اقلیت هستند، قدرت و ثروت در دست دارند و هرکاری دلشان می خواهد می کنند و به هیچ جا جوابگو نیستند. گفته می شود که مثلا از فلانی تبعیت می کنند یا تحت نظر آقای خامنه ای هستند و یا جاهای دیگر ولی به واقع دسته ها و گروه هایی هستند که کار خودشان را می کنند.

مثال. محموله سلاحی که در نیجریه کشف و ضبط شد و پرونده آن به شورای امنیت سازمان ملل هم گزارش شد. همان پرونده ای که متکی در جریان آن برکنار شد و رسوایی بدی به همراه آورد. چون یک یا چند نفر تصمیم گرفته بودند با استفاده از مصونیت دیپلماتیک، یک نقشه را عملیاتی کنند ولی این قدر تابلو و احمقانه بود که سلاح های ارسالی آن ها برملا شد.

به واقع چه چیزی از این مسئله دست ایران را می گرفت؟ برای چنین کاری، کدام مصلحت و منفعت نظام یا کشور یا ایرانیان در نظر گرفته شده بود؟

مثال. کمک های مالی و نظامی و سیاسی ایران به حزب الله لبنان و حماس. به طور حتم دستگاه بزرگی در این کار دست دارد و آن را سازماندهی و عملیاتی می کند. آیا این گروه با وزارت خارجه برای مثال هماهنگ می کند؟ یا به کس خاصی جواب می دهد؟ برای این سیاست آیا برنامه ای به مجلس رفته و یا به رفراندوم گذاشته شده؟ اما وقتی که تحریم ها برای این مسئله و دخالت های سپاه می آید، همه با هم باید هزینه هایش را بدهیم. چه ایرانی درون نظام، چه خارج از نظام، چه درون ایران و چه خارج از ایران.

برگردیم به شش سال گذشته. بر همه واضح است که دولت محمود احمدی نژاد از زمان شکل گیری در دوره چهار ساله اول و دوره انتصابی دوم، نماد قانون شکنی و اجرای انتخابی قانون است. بزرگترین آن انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی به رغم نص صریح قانون اساسی بود و فسادهای اداری و مالی این دولت را نمی توان حتی جمع آوری کرد. در نبود یک رسانه مستقل و آزاد، دولت هرکاری که می خواهد می کند و هیچ جوابی هم به هیچ کس نمی دهد. این دولت شش سال گذشته هرکاری می توانسته کرده که نشان دهد به دلیل «از ما بهتر بودن» می تواند هر جا، هر طور دلش خواست عمل کند. هیچ عقلی جمعی و سلیمی کارها و سیاست های این دولت را تایید نمی کند و نهادهای نظارتی چون مجلس و قوه قضاییه و سازمان بازرسی و دیوان محاسبات هم جرات انجام وظیفه ندارند چون برایشان این طور تعریف شده که این دولت بهترین است و هرگونه دخالت در آن یعنی دست کردن در دماغ آقا. از این دولت و نظام فعلی به ویژه پس از انتخابات، هرچیزی برمی آید.

به رغم مضحک و مسخره بودن این مسئله ترور در واشینگتن، به هیچ شکلی نمی توانم با توجه به دولت محمود احمدی نژاد و شکل و کارکرد آن، این پرونده واقعن مضحک را رد کنم. نظام در شش سال گذشته تنها کاری که نکرده، کار عقلانی بوده در نتیجه الان هم از آن برمی آید.

مسئله دیگر شکل ارتباطی این هسته های قدرت است. کدام عقل سلیمی آن زمان این مسئله را به رفراندوم و یا عقل جمعی گذاشت که مثلن الان ترور سعید حجاریان، از اوجب واجبات است؟ این تصمیم ها در پشت درهای بسته و با شست و شوی مغزی انجام می شود تا از خودبیگانگانی عامل دست شوند و دست به کاری بزنند. این هسته های قدرت بسته را نه می توان شناخت و نه می توان پیش بینی کرد و نه می توان کنترل کرد. وقتی آن مداح روز روشن و جلوی چشم همه و در ملاءعام دستور قتل رحیم مشایی را می دهد، آیا کسی می تواند بگوید چه دستورات دیگری در پشت درهای بسته می دهند که ما از آن خبر نداریم؟ آیا کسی می تواند ادعا کند این ها دیگر این قدر هم احمق نیستند؟

آیا واقعن می توان گفت این هسته ها این قدر دست و پایشان باز نیست؟ آیا کسی می تواند به لحاظ عقلانی حرکت ایدئولوژی این افراد را بررسی کند و آن را حدس بزند؟ طرف وقتی قائل به آخرالزمان و موعود است، برایش این گونه تعریف شده که پایان جهان نزدیک است. دیگر نه دلیلی دارد که به نسل آینده فکر کند، نه فکر ثبات است و نه فکر سرمایه گذاری بلند مدت و آینده ملت و کشور. بخش حکمران در نظام تفکر موعودی دارد، قائل به آخرالزمان است و زندگی برایش در این خلاصه می شود که بالاخره این هرج و مرج بالا می گیرد و دنیا به آخر می رسد. به واقع برای این گونه تفکر، یک حرکت تروریستی چیز خیلی عجیبی است؟

اسامه بن لادن فکر می کرد با حمله به آمریکا، فروپاشی آمریکا روی می دهد. اما این اتفاق نیفتاد. ولی یک گروه اقلیت با ابزار مختلف، حرکت جهان را عوض کردند. تغییری که ما، همه ی ما، خواسته یا ناخواسته داریم بهایش را می دهیم.

اتفاقن از آن تفکری که نژاد پرستی و نفرت در آن موج می زند و از قضا نه دینی است نه اسلامی نه اخلاقی و نه انسانی و می گوید مشایی، «این یهودی امت» را بکشید، بدتر از این هم برمی آید. از این تفکر باید ترسید. تمامی هسته های افراطی نظام، به دنبال ضربه به استکبار، پایین آوردن قلدری آمریکا و دیگر مسائل است و این فهم و شعور بسته ی آن ها ایجاب می کند یک حرکت حتی این قدر مضحک انجام دهد تا آخرالزمان سربرسد. که البته هزینه این ها را هم مانند هزینه ای که همه جهان برای اسامه بن لادن داد، همه ما با هم خواسته و ناخواسته باید بپردازیم.

تاکید دیگر، هیج اطلاعی از ابعاد این پرونده نداریم و جزییات آن را نمی دانیم. امیدوارم حقایق روشن شود و مقصر اصلی معرفی شود و فقط آمریکا به دنبال دادگاه نباشد و در ایران هم حرکتی برای پیدا کردن مسئولان چنین حماقت هایی پیدا شود. امیدوارم این مسئله بدون تنش حل شود ولی باز هم می گویم نمی توان به دلیل آماتوریسم و مضحک بودن قضیه، بگوییم نه، در ایران و در حاکمیت نظام، کسی این کار را نمی کند.

Nightingale-Beginning-Of-A-Lie-Painting-1839122

Beginning Of A Lie by: Nightingale, Limited Edition Acrylic on paper