لویاتان

تمامی کارهای آدمی بر اساس ترس شکل می گیرد – تامس هابز

برچسب‌ها: جنبش

لویاتان: پروژه بین المللی و گفت وگوهای جهانی

اگر وبلاگ می نویسیم و دیدگاه های خود را اعلام می کنیم، چرا این گفت وگوها را گسترش نداده و از حصار رسانه های معمول خود را رها نکنیم؟ چرا نتوانیم از این ابزار استفاده کرده و برخی تابوها را شکسته و نظرات را اندکی فراتر از مرزهای خود دنبال کنیم؟ لویاتان به دنبال این پروژه است و از این به بعد، با بلاگ نویس های دیگر در خارج از مرزهای زبان فارسی تماس گرفته و نه تنها با آنها گفت وگو می کند که از خوانندگان هم می خواهد نظرات یا پرسش های خود را مطرح کنند تا با میهمانان بلاگ نویس، در میان گذاشته شود.

برای گفت وگو در مورد خط هایی که از آن حرف زیاد زده می شود ولی به واقع کمتر به آن دسترسی داریم و یا فارغ از مرزهای رسانه ها به آن دسترسی مناسب نداریم، چند منطقه را انتخاب کردم: خاورمیانه و مناطق حساس آن برای شروع و بعد البته دیگر مناطق حتی آمریکای جنوبی و ونزوئلا.

برای کسانی که به گفت وگو دعوتشان کردم، هیچ خط قرمزی قائل نشدم مگر منطق. مهم نیست یک نفر چقدر با من موافق است، مهم این است که با دانش کافی و منطق بتواند نقطه نظر خود را بیان کند. این گونه است که می توانیم نه تنها گفت وگوی سالم داشته، که به ابعاد منطق دیگران هم بپردازیم و از آن آگاه شویم.

اسراییل را به عنوان حط شروع قرار دادم. کشوری که کاملا نسبت به آن در تاریکی قرار داریم و رسانه های دولتی فقط اخبار یکسویه می دهند و حاضر به هیچ گونه بررسی و گفت وگو هم نمی شوند و به نوعی نه تنها در کوره راه می روند که دیگران را هم به تاریکی و البته دره جهالت و گمراهی هدایت می کنند.

میهمان این بار لویاتان، بری روبین Barry Rubin است. آقای روبین هم وبلاگ نویس است و وبلاگی دارم به نام روبین ریپورت، هم مدیر مرکز تحقیقات امور بین المللی، هم دبیر مجله ای به نام مطالعات ترکیه یا تورکیش استادیز.

مطلب اول، پرسشی است که من مطرح کردم، بخش دوم، پاسخی است که بری روبین برای من فرستاده است. این گفت وگو را ادامه خواهیم داد. اگر شما هم سوالی دارید، با کامنت یا ای میل به لویاتان اطلاع دهید.

***

چیزهایی که درباره اسراییل نمی دانم: چرا گسترش حقوق بشر را در دستور کار قرار نمی دهید؟ (پرسش از لویاتان)

نمی توانم بگویم که شناخت خوبی از اسراییل دارم. هرگونه سفر با گذرنامه ایرانی به اسراییل ممنوع است، و تمامی رسانه های دولتی فقط تصاویر خشن نشان می دهند و می گویند رژیم صهیونیستی، فلسطین اشغالی و فقط تصاویر شلیک و سنگ پرانی است که پخش می شود. از دیدگاه جمهوری اسلامی هم تنها صدای درست از خاورمیانه، شبه نظامیان تروریتسی حماس است.

خیلی چیزها در مورد اسراییل هست که از آن چیزی نمی دانم اما چیزهایی هم هست که می دانم. این که ملت یهود سابقه تلخ و خوفناکی به نام هالوکاست را پشت سرگذاشتند، یکی از خطرناک ترین برگ های تاریخ. به نظر من، نسل بعد از چنین حوادث تلخی، قاعدتن باید به فکر این باشد که چنین چیزی دیگر تکرار نشود و به فکر حفظ حقوق بشر باشد. نه فقط برای خود که برای هیچ کس دیگر.  در زمان ناآرامی های پس از انتخابات در ایران، تصاویر از سرکوب خشن مردم توسط حکومت اسلامی پخش شد که خیلی ها را در خیلی از کشورهای جهان تکان داد. مانند قتل ناجوانمردانه ی ندا آقا سلطان. در پراگ، پایتخت جمهوری چک، هواداران مردم ایران مقابل سفارت جمهوری اسلامی می رفته و نام دستگیر شدگان و کشته شدگان را بر روی زمین می نوشتند. پس از پایان تظاهرات، شهرداری پراگ محل را تمیز می کرد و قبض خدمات را برای سفارت ایران فرستاد. سفارت جمهوری اسلامی گفت این کار گروه های حقوق بشری است و بروید پولش را از آنها بگیرید. شهرداری و پلیس پراگ به گروه های حقوق بشر گفتند که کاری به کار امور دیگر کشورها نداشته باشند. دفتر سازمان عفو بین الملل در پراگ، پاسخی سرگشاده نوشتند که در هفته نامه «پراگ پست» هم منتشر شد. آنها گفتند این ما هستیم که قربانی نظام کمونیستی بودیم و می دانیم حمایت بین المللی چه معنایی دارد. این ما هستیم که باید هدف خود را دنبال کنیم.

حالا چرا اسراییل در خط مقدم مبارزه با نقض حقوق بشر و جلوگیری از کشتار و سرکوب و شکنجه نیست؟ چرا اسراییل که خود قربانی نسل کشی و تبعیض و پاکسازی نژادی بوده، در خط مقدم مبارزه با نقض حقوق بشر در دنیا گام برنمی دارد؟

 

حذر از هرگونه اقدام متقابل (پاسخ روبین ریپورت)

پاسخ به این سوال خیلی هم سخت نیست. چرا اسراییل به نقض حقوق بشر در خاورمیانه و برای مثال ایران اعتراض نمی کند؟

چرا که به آنها گفته شده هرگونه حرکت این شکلی، واکنش برانگیز است و اوضاع را بدتر می کند. نظام جمهوری اسلامی از هرکسی که اسراییل از آنها حمایت کند، به آنها برچسب جاسوس اسراییلی زده و به شدت آنها را سرکوب می کند. به عبارت دیگر، هرگونه حمایت آشکار، باعث می شود آنهایی که مستحق دریافت کمک هستند، بدتر مجازات شوند. اگر این دیدگاهی که من دارم نادرست است، خوشحال می شوم بدانم که چرا.

این البته به این معنا نیست که همدردی هم وجود ندارد. یادم هست که بایک ناراضی و دگراندیش اهل سوریه در خارج از کشور ملاقات کردم. او از من پرسید: «آیا فکر می کنی به این زودری دموکراسی در سوریه برقرار شود؟»

مطمئن بودم که پاسخ به این پرسش منفی است ولی هم نمی خواستم حقیقت تلخ را گفته باشم و هم نمی خواستم دروغ بگویم. در نتیجه هیچ جوابی ندادم. بعد از کمی تامل او گفت:«شاید هم زمان فرزندان من، آنها شاهد دموکراسی باشند.» من حس بدی داشتم اما نمی دانستم چه باید بگویم.

اما این را می توانم بگویم که حدود یک سال پیش و زمانی که در پارلمان اروپا در استراسبورگ فرانسه سخنرانی داشتم، در زمان خروج از ساختمان، جمع اعتراضی افراد زیادی از دموکراسی خواهان ایرانی را دیدم. به آنها پیوسته و گفتم:« پاینده باد ایران آزاد!». خیلی خوشحال شدند چرا که فکر می کردند من عضوی از پارلمان اروپا هستم. برای آنها توضیح دادم که من اهل اسراییل هستم و آنها از ابراز حمایت من خوشحال شدند.

زمانی که در دانشگاه ها سخنرانی دارم، خیلی وقت ها دانشجویان عرب یا ایرانی در این جلسات هستند و از خطرهای گروه های انقلابی و اسلامی و حامیان آنها – یعنی ایران و سوریه – حرف می زنند. گفت وگوهای زیای با این فعالان داشته ام.

در واقع من کتابی نوشتم با عنوان «جنگ طولانی برای آزادی: کشمکش عرب برای دموکراسی در خاورمیانه» که درباره گروه های اصلاحات لیبرال در کشورهای عرب زبان است.

در نتیجه من فکر می کنم و این یک نقطه نظر رایج اسراییلی است که منطقه، کشورهای منطقه و مردم آن با آزادی واقع و دموکراسی واقعی، زندگی بهتری خواهند داشت. اما مشخص نیست اسراییل چگونه ممکن است در صورت قدم برداشتن برای رسیدن به آن، نفعی از آن ببرد.(اگر برای انجام آن دست به کاری بزند، عواقب آن چه خواهد بود.)

******

The things on Israel I do not get: why not promoting human rights?

I cannot say I do know much about Israel. I never been there, its forbidden for me to go there according to my passport (Iranian) and all the state run media about middle east is just on Zionist Regime, occupied Palestine and graphic scenes on killings and shootings and throwing stones. All we can see from Islamic republic point of view is that a terrorist militia in Gaza is the rightful voice in the whole Middle East.

Many things about Israel I cannot get. However I do get one thing. Jewish people went through a horrible phase in history called Holocaust. It is one of the most terrifying tales of the history. My assumption is that in this case, the generation afterward tries to prevent such thing from happening not just to their own people but to any human kind in most countries. By the time of unrest after election in Iran, many people in whole world reacted to such savage attack to Iranian people by the Islamic authorities. Many people moved and saddened by the brutal murder of Neda Agha Soltan. In Prague, Czech Republic many Czech enthusiasts were rallying in front of Iranian embassy. They were writing slogans and name of the killed, tortured and detainees on the ground. The municipality in Prague was cleaning afterwards and sends the bills of service to Iranian embassy. Iranian embassy claimed that since human rights groups and Amnesty International are organizing such rallies, they have to pay the bills. The Prague municipality goes for the bill to the human rights group and asks them not to interfere in other countries business. Amnesty International sends an open response which was published in Prague Post as well: we, the people of Czech Republic have been to repression and torture and detention and murder in communist era. We know how it feels, we have been there and we know what international support means. This is our mandate and we should follow it.

Though my eyes are not that open to Israel, I cannot understand why Israel is not in first front of preventing human right abuses, torture, detention and repression? Why Israel is not leading all human rights movements to be the voice of those who brutally were subject of ethnic cleansing and discrimination?

********

Avoiding any counterproductive move

Your question is simply answered: Why doesn’t Israel and Israelis protest more about human rights violations in the Middle East, including Iran? Because they are told and believe that this would be counterproductive. Israel protesting on the part of any group or individual would allow the repressive government to portray that person as an Israeli agent and treat them even worse. In other words, by speaking up that would hurt those one is trying to help. If that view is inaccurate I’m sure people would be glad to hear why that is so.

This doesn’t mean, though, that there isn’t great sympathy. I remember meeting a Syrian dissident abroad. He said to me: «Do you think there will be democracy in Syria soon?»

I was certain the answer was «no» but neither wanted to lie to him nor to tell him the sad truth. So I said nothing. After a pause he said, «Well, perhaps in my children’s time.» I felt terrible but didn’t know what to say.

But I can tell you that when I spoke at the Council of Europe in Starsbourg, France, about a year ago, I came out of the building and saw a large pro-democracy demonstrations by Iranians. I went up and said, «Long live a free Iran!» They were very happy and I realized that they thought I was a member of the European parliament. I explained that I was from Israel and they were glad to have my support.

When I speak at universities, there are often pro-democracy Arab or Iranian students there to discuss their situation and hear my view that the big threat are the revolutionary Islamist groups and their backers–Iran and Syria. I have had many discussions and exchanges with such activists.

Indeed, I wrote an entire book entitled The Long War for Freedom: The Arab Struggle for Democracy in the Middle East about liberal reform movements in Arabic-speaking countries.

So I think, and this is typical of Israeli views, that the region, the countries, and the peoples would be better off with real freedom and real democracy. But it is not clear how Israel can benefit that cause through any action it could take.

 

42-23897810

کلی گویی بس است

اگر حمله ای نظامی به ایران روی دهد، تمامی قواعد حاکم بر گفتمان و تغییر سیاسی هم عوض می شود. این گونه نیست که با همین شرایط، جابجایی صورت گیرد. این نوشته نه تشویقی است به حمله نظامی و نه مخالفتی است با آن. قرار هم نیست ابعاد جنگ را بررسی کند چون این کار به داده های زیادی نیاز دارد. اما مهم، گفتمانی است که برای تغییر سیاسی نیاز دارد.

میرحسین موسوی به تازه گی گفته است:«جنبش سبز اول باید زنده باشد تا بعد بتواند کار کند….جنبش سبز نباید کاری کند که مورد مخالفت یکپارچه نیروهای نظامی و انتظامی قرار گیرد….و جنبش سبز به هرقیمتی نمی خواهد پیروز شود.»

همین سه گفته ای میرحسین نیازمند بحث و گفت وگو است که باشد در فرصتی دیگر. اما به موازات خشونت های بیشتر نظام جمهوری اسلامی، چرخش ها به سمت حمایت از اقدامات نظامی هم بیشتر می شود.

مشکل اقدام نظامی در اینجاست که فارغ از تبعات استراتژیک و امنیتی آن، پارادایم تغییر سیاست را عوض می کند. اگر حالا بحث از جنبش سبز و رای دزدیده شده و انتخابات به سرقت رفته و دولت نامشروع دهم و بازگشت به قانون است، پس از آن این گونه نخواهد بود. الان گفتمان تغییر سیاسی درون نظام است. اگر به تبع اقدام نظامی قرار باشد سیاست تغییر کند، آن زمان دیگر همین گفتمان بر آن حاکم نخواهد بود. گروه هایی مانند سلطنت طلب ها، مجاهدین خلق و دیگر گروه های مخالف خارج از نظام و خارج از ایران هم درون آن شده و از آن سهم خواهند خواست. بحث من این نیست که این ها حق دارند یا ندارند یا سهمی خواهند داشت یا نه، اما به هر حال اگر با اقدام نظامی نظام سرنگون شود، همه ی این ها سهم خواهی خواهند کرد. آن زمان دیگر کاریزما و طرفداری کروبی و موسوی یا حسن خمینی نه تنها کافی نیست که به تداخل منافع منتهی می شود و سخت بتوان گفت چه می شود، اما این گونه ای که الان هست، نخواهد بود.

شاید آن بخش گفته های موسوی و این که «جنبش سبز به هرقیمتی نمی خواهد پیروز شود،» بازگشت به همین مطلب باشد.

بهترین کاری که الان جنبش سبز یا موسوی یا کروبی یا هرکس دیگری باید انجام دهد، تشکیل کمیته ای است برای برنامه ریزی و طراحی. اگر از جنبش سبز دارد طرفداری می شود، این طرفداری لله نیست و خواسته هایی در پس آن مطرح است. پس باید حلقه اصلی جنبش سبز، برنامه ها و اهداف را مشخص اعلام کند. دیگر در این مقطع، کلی گویی جوابگو نیست. این که می خواهیم قانون حاکم باشد یا آزادی سیاسی و مطبوعات داشته باشیم، باید آنچه این جنبش به دنبال آن است را مشخص کند. اگر هم مشخص نکند، باید بر آن فشار آورد تا آن را مشخص کند. برای این که نمی شود موقع مبارزه همه با هم باشند، وقتی پیروز شدند رو در روی هم قرار گیرند و یکدیگر را بدرند.

جنبش سبز باید بگوید دنبال چیست، تا چه حد با آزادی گفت وگو و مطبوعات و ادیان موافقت می کند. باید تکلیف خود را با خیلی از گروه ها و جریان ها مشخص کند و به یک همکاری اساسی برسد. اگر هم از آن سرباز زند، این بقیه هستند که باید با سران جنبش سبز سنگ های خود را وابکنند و بگویند چقدر می توانند با هم همکاری کنند. حرکت های کلی گویانه اگر هم موفق باشد، گذار از دوران بد و ورود به دوران بدتر خواهد بود.

42-21523889

از عطش خون تا نطفه ی سبز

جنبش اعتراضی ایران مانند همه چیزهای مرتبط با ایران پیچیدگی ها، تناقض ها و دوگانگی و چندگانگی ها گرفتار است. به دلیل آن که بستر شکل گیری آن در محیطی این چنینی بوده است. به واقع اگر جنبشی بود که در محیطی دیگر با مختصات متفاوت شکل گرفته بود، سیاه و سفید تر می بود و می شد راحت تر درباره آن تفسیر کرد. دلیل نارضایتی ها و حاشیه ها بر این جنبش هم همین مسئله است. نارضایتی هایی که می گوید چرا کار را تمام نمی کنند، چرا اعتصاب سراسری درخواست نمی کنند، چرا به خیابان ها نمی ریزند. یا به زبان دیگر، نوعی عجله که بر این انتقادها حاکم است. چرا زودتر کار تمام نمی شود.

در بستر شکل گیری این جنبش اعتراضی، مسائل زیادی هست که به دلیل ذات دو یا چندگانه بودن و منتاقض بودن آن، حرف و حاشیه تولید می کند. مثلا این که چرا اگر جنبش اعتراضی است و دولت نامشروع را قبول ندارد، درخواست مجوز می کند. یکی معتقد است که جنبش باید بیخیال حاکمیت باشد و مدام جلو برود و کوبنده ظاهر شود.

فارغ از بحث و بررسی های جنبش و اعتراض و محیط و روش ها، اگر به بیرون و انتظاراتی که از این جنبش هست نگاه کنیم، نوعی درخواست جنجال و هیاهو و هیجان از آن مطرح است. یا درخواست اعتراضی که باید درصدی بزن و بکوب و هیجان Entertainment هم در آن باشد.

نگاه سرگرمی وارانه به جنبش ها و حرکت های انقلابی هم یک عامل هیجان دارد. انقلاب ها و اعتراض هایی که بار هیجانی داشته، بیشتر در خاطره ها مانده چون فیلم و سریال زیاد از آن ساخته شده و داستان درباره آن زیاد نوشته شده است. بیشترما یک ذهنیت تمیز و خوب از پارتیزان و حملات پارتیزانی داریم اما قیام گاندی در هند را نه.

سران جنبش هر قدر خونخواهی بیشتری بخواهند، حرکت سریع تر خواهد بود. به آقای خمینی می گفتند آقا ملت دارند شکنجه و کشته می شوند، ساواک دارد پدر ملت را در می آورد. پیام آقای خمینی این بود که : بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می شود. به واقع آقای خمینی برایش هیچ چیز مطرح نبود و مرگ و میر و کشتار برایش عدد و رقم هم حتی نبود چه برسد جان انسان ها. او متمرکز برهدف بود و می خواست شاه نباشد. به موازات آن هم از خود چهره ای کاریزماتیک درست می کرد و به این می اندیشید که پس از شاه، چه باید بشود. همین خونخواهی باعث شد کشتار های شاه را به کشتارهای انقلاب و بعد به کشتارهای نظام اسلامی متصل کرده و ادامه دهد.

من شخصا در جایگاهی نیستم که بدانم واقعیت جنبش اعتراضی در ایران چگونه است اما اگر به واقع همانی باشد که در بیانیه ها و گفت وگوهای مطبوعاتی درصدی عقلانیت بر آن حاکم است که میرحسین موسوی و مهدی کروبی گهگاه به آن اشاره می کنند. اما به این فکر می کنم که خونخواهی و فرستادن مردم زیر تیغ کشتار و شکنجه نه درست است و نه عقلانی و نه جوابگو. به واقع تمام زوری که نظام حاکم بر ایران می زند، این است که هرچه سریعتر کار یکسره شود و با سیاست کشتار و سرکوب همگانی، خونریزی ها انجام شده و کار یکسره شود. از قضا آنچه حاکمیت نامشروع فعلی را کلافه کرده همین مستمر بودن و ادامه دار بودن آن است.

از آن جایی که راهبرد اهداف اعتراضی فقط و فقط به راهپیمایی منحصر نیست، اهمیتی ندارد که روز 22 خرداد راهیپمایی شد یا نه، هدف این است که همه فراموش نکنند که راه چیست. یک رهبری عقلانی از جنبش، باید راهکار بلند مدت داشته باشد و فقط به فکر راهپیمایی و اعتراض فیزیکی نباشد. از این رو درخواست راهپیمایی دادن و یا از راهپیمایی منصرف شدن، نه تنها نشانه بدی نیست، نشانه ترسو بودن هم نیست، که نشانه درست اندیشیدن است. راهی که با کشتار و خونخواهی آغاز شود، به همان هم ختم می شود و فکر نمی کنم هیچکس بخواهد که ایران پس از نظام اسلامی، دچار جریانی تندتر و بدتر شود.

از عطش خونی که خمینی داشت، سفاکی خامنه ای متولد شد. بیایید این بار با نطفه ای دیگر، جنبش تغییر را رقم بزنیم.

khomeini

طرح بالا، کار دوست هنرمند و بزرگوارم نیما نیلیان است. این جا می توانید آن را در اندازه بزرگتر ببینید.

کمی مرتبط:

آپارتاید اسلامی ناب محمدی

کاری به صحبت های سید حسن خمینی و واکنش ها به آن ندارم، چون یک حاشیه است، یک برنامه ریزی بود برای خلق یک صحنه تصویری و نمایش آن از سیمای نظام اسلامی فقط برای این که نشان دهد ما حتی این را هم آدم حساب نمی کنیم. گفتن نمی خواست پیشتر به اشکال مختلف نشان داده شده بود و شاید حتی بیشتر یک راه اندازی یک سیاه بازی بود برای این که اصل قضیه شر نشود.

کاری هم به طلحه و زبیر بازی هم ندارم. در تمام طول تاریخ هستند افرادی که تاریخ را به نفع خود سوءاستفاده می کنند. اما کاری که آقای خامنه ای کرد در نوع خود بدعت جالبی بود و تایید این که تمام این برنامه ها با برنامه ریزی بیت رهبری انجام می شود. کار جالبی که انجام شد، تاجگذاری ناپلئون به دست خودش بود. همواره مراسم تاجگذاری پادشاهان به دست یک نماینده مذهبی انجام می شود تا بگوید این مقام و این تاج، مشروعیت الهی هم دارد اما ناپلئون در زمان تاجگذاری، اجازه نداد مقام مذهبی تاج را برسرش بگذارد و قتی که طرف نزدیک شد، تاج را از دستش گرفت و خودش برسرگذاشت.

آقای خامنه ای هم در مراسم نماز جمعه ای که گذشت، خودش را امیر مومنان معرفی کرد. طلحه و زبیر و ابوذر و سلمان و معاویه و شمر و این ها همه می توانند باشند و هرکسی از موضع خود آن را به کسی نسبت می دهد. اما قاعدتن در فقه شیعه، امام معصوم است به ویژه کسی مثل علی که شیعیان چشم و چار برایش می درند. آقای خامنه ای این بار خودش را هم علی خواند و هم اعلان جنگ و خونریزی شدید داد:

«برخی با هواپیمای امام و با همراهی امام از پاریس به ایران آمدند، اما در زمان امام به خاطر خیانت اعدام شدند؛ بعضی از دورانی که امام در نجف بود با ایشان ارتباط داشتند و در ابتدای انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند، اما بعد رفتار و موضع‌گیری آنها موجب شد که امام آنان را طرد کرد».

اما آقای خمینی نه سیاستمدار بود، نه عالم و نه اندیشمند و بیشتر یک منبری جاه طلب بود که بلد بود از شرایط موجود به نفع خودش استفاده کند. حالا این که می خواهند به زور الوهیت به او بدهند بحث دیگری است. بحث من بر سر نشانه ها و کارکردهاست و نه فقط مخالفت. آقای خمینی بسیار بسیار بسیار حرف های منتناقض دارد که با نگاه فروید قابل تفسیر است. وقتی در فرانسه بود، مشکلی با حجاب نداشت، به کارتر هم نامه می نوشت و با او معامله می کرد خیلی هم شاید طرفدار آزادی بیان و حقوق بشر بود و می گفت آخوند برای حکومت نیست و ما در حکومت نمی مانیم.

اما به ایران رسید و خوب فضا عوض شد، علف به دهن بزی شیرین آمد و خوب دیگر کنترلی بر اوضاع نداشت. فرانسه که بود در نهایت مخ روشنفکری اش ابراهیم یزدی بود که با چفیه فلسطینی این ور وآنور می رفت. به ایران که رسید اما اوضاع فرق کرد.

بحث ما این جا خمینی نیست که جای دیگری می طلبد، منظور نوعی آپارتاید است که آن زمان خمینی آن را در آغوش کشید و حالا خامنه ای. کشتارهایی که به اسم خیانت و وفادار نبودن به انقلاب در اوایل انقلاب انجام شد، بعدش در زیرزمین های سازمان های اطلاعاتی و امنیتی دنبال شد و حالا دوباره به سطح آمده است.

این جا این آپارتاید وقتی سازماندهی می شود که طرحی به نام حذف سوبسیدها را هم به آن اضافه کنیم. اگر میزان، استفاده مقطعی از برخی عبارت های آقای خمینی باشد، پس بهترین مثال آن، این سخنرانی است:

این ویدیو حدود چهار دقیقه است ولی به طور خلاصه خمینی با هشدار به مطبوعات و احزاب سیاسی می گوید که اگر زودتر از این ریشه شان را نکنده، به دلیل کوتاهی انقلابی است و تهدید می کند که آرام بگیرند وگرنه با آنها اقدام انقلابی خواهد شد.

اما از آن زمان تاکنون، نه سازمان مدیریت و برنامه ریزی حذف شده بود و نه این طور برنامه ریزی برای سوءاستفاده از بودجه و درآمد کشور پیش آمده بود. درجه سفاکی در همین حدود بود ولی این طور سازماندهی نشده بود.

با حذف سوبسیدها، امکان آپارتاید سازماندهی شده برای نظام اسلامی فراهم می شود، آن هم از نوع ناب و خالص و محمدی آن. یک نوع اشتازی با قدرت اقتصادی (اشتازی پلیس مخفی آلمان شرقی بود)، تفحص در کار و زندگی مردم عادی، همراه کردن آنها به شرط منافع اقتصادی، حذف بقیه، خانه نشین یا فراری دادن دیگران. مخلوطی از کشتارهای و دادگاه های تلویزیونی استالین، اقتصاد بیمار و فاسد شوروی سابق، بمب اتمی کره شمالی و بیخیالی و اقتصاد استروئیدی چینی.

جنبش سبز برای نظام بدترین دشمنی است که تا بحال دیده و این جنبش حتی اگر کاری نکند، همین که هست، ترس مرگ برای نظام ایجاد می کند.

cartoon4

طرح بالا، اثر سه بعدی و هنرمندانه ی دوست خوبم، نیما نیلیان است. این جا می توانید آن را در اندازه بزرگتر ببینید.

شمشیر داموکلس را از سر ما بردارید، به دست ما بدهید

مبادله سوخت اتمی از ابتدای شکل گیری اش، نوعی میان بر short cut بود. چون جوابی به مشکلاتی که از ابتدا با شروع برنامه اتمی جمهوری اسلامی پیش آمد نبود، که بیشتر یک راه حل سریع بود برای این که کار بیخ پیدا نکند. بیخ پیدا نکند، از این نظر که هیچ تخمین اطلاعاتی دقیقی وجود ندارد که برنامه نظامی جمهوری اسلامی چه زمانی قرار است به نتیجه برسد و خطر این وجود داشت که یک یا چند گروه یا حزب تندرو، کاری کنند که نباید بکنند و اوضاع را به هم بریزند. پس این پیشنهاد مطرح شد که بگوید، ایران به زودی بمب اتمی نمی سازد یا این که در حال حاضر مواد ساخت آن را ندارد پس حتی اگر انحراف در برنامه اتمی باشد، هنوز تا مرحله ساخت بمب اتمی زمان هست.

جمهوری اسلامی اما با عقب انداختن آن به نظر می رسد دنبال هدف دیگری است. حالا شاید این پیش بینی قوت بگیرد که تهران فقط خواسته قضیه را آنقدر کش دار کند و به آن پیچ دهد که در جهان این گونه نشان دهد که مشکل همین مبادله سوخت اتمی بود و اگر موافقتی حاصل شود، پس قضیه تمام است. کماکان که پیشتر اعلام شده بود، مبادله سوخت اتمی، خط قرمز نظام است.

اما این نظام خط قرمز ندارد. نظام وقتی سازمان مدیریت و برنامه ریزی ندارد، یعنی چرخش مالی دولت و نظام معلوم و مشخص نیست و در دست یک یا چند دسته یا گروه است. حالا سیاست خارجی چطور؟ آیا مرکزی وجود دارد که رای مخالف بدهد؟ آیا پارلمانی هست که نظر دولت را بتواند به چالش بکشد؟ آیا مرکز تحقیقات استراتژیکی هست که یک سری پیشنهاد با هزینه و فایده های آن بدهد؟

حرکت نظام به سمت قبول این پیشنهاد، در وحله اول هیچ قطعیتی ندارد. هنوز جزییات زیادی مانده تا این کار عملی شود و در هر مرحله آن اگر بامبولی در بیاید، کار تمام است. با هرگونه مبادله سوخت، حرکت فشار بر ایران برای اصلاح برنامه اتمی جمهوری اسلامی تغییری پیدا نمی کند. اگر ایران می گفت که یک: مبادله سوخت، دو: توقف غنی سازی بیست درصد، سه: گفت وگوها بر سر شفافیت برنامه اتمی و چهار: توقف فشار در برابر اقدامات عملی، آن وقت میشد گفت نظام به سمت همکاری می رود. اما همه چیز به قوت خود باقی است. نظام از این فرصت استفاده می کند برای منظوری دیگر.

تاریخ جمهوری اسلامی نشان داده که هرگاه فشار بین المللی بر ایران کمتر شده، سرکوب و فشار در ایران شدت گرفته است. مدت زیادی از اعدام پنج تن بیگناه نمی گذرد، حکم اعدام چند تن دیگر تایید شده و دادستان تهران با وقاحت از اعدام بیشتر و احکام غیابی فعالان حقوق زنان می گوید. این ها نشانه های همان پیشنهاد سوخت اتمی است.

نظام اسلامی به سالگرد انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می شود و ترسیده است. زمینه ای لازم دارد تا فشار بین المللی را کم کرده و سرکوب و کشتار در درون را افزایش دهد. وگرنه دلیلی ندارد الان پیشنهاد مبادله سوخت اتمی کار بزرگی تلقی شود. این همان چیزی است که سال پیش مطرح شد. از خط قرمز رسید به حرکت افتخارآمیز. در کل اساس برنامه اتمی جمهوری اسلامی تغییری نکرده و این انتظار هم نیست که حرکت جهانی برای فشار بر ایران کمتر شود. احتمال دارد زمان آن کم شود وگرنه آن پرسش های اساسی به قوت خود باقیست.

اگر بتوان به زور یک استراتژی برای نظام فرض کرد، فشار برای حضور پررنگ تر برزیل و ترکیه در شورای امنیت بود تا وزن گروه پنج به علاوه یک کم شود. در این مقطع نمی توان گفت این کار شده یا نه، اما حتی اگر شده باشد، مقطعی است. این کار، نوعی فضای تنفس برای نظام اسلامی است تا بتواند آن شمشیر داموکلس را از سر برداشته و به دست بگیرد و با آن گردن شهروندان ایران را بزند. دلش هم می خواهد بگوید این شمشیر برداشته شد ولی در حال حاضر تا شمشیر در دست نیامده، کماکان می توان با باتوم، اوین و کهریزک در خدمت شهروندان ایران بود.

Uranium

طرح بالا کاری است از دوست هنرمندم، نیما نیلیان. این جا می توانید اثر را در ابعاد بزرگتر ببینید.