محمد خاتمی و سیاره ترالفامادور

بدست KT

می توانیم به محمد خاتمی انتقاد کنیم و بگوییم تو وکیل مدافع شیطان هستی، این چه حرفی است که زدی؟ مرد حسابی مگر الان وقت این طور حرف زدن است؟ اصلن چطور دلت می آید؟ بخشش چیه؟ مدارا کیلو چند؟ و خیلی انتقادهای تندتر و شدیدتر. می توانیم از او تعریف کنیم و توجیهش کنیم و بگوییم بابا به اصل حرفش دقت کنید، منظورش این نبوده، از این که این حرف را زده، آن حرف را می خواسته بزند و البته خیلی ماستمالی های دیگر.

محمد خاتمی، صلح طلب از نوع شبیه یا در طیف ماندلا است. علاقه ای به درگیری ندارد ولی تفاوتش با ماندلا این است که آستین هم بالا نمی زند. از خودش خیلی مایه می گذارد و انرژی زیادی هم صرف می کند ولی خودش بیشترین آسیب را به خودش می زند چرا که به رغم تمامی ارزش ها و دانسته هایش، در سیاره ای خیالی زندگی می کند و از وقایع روز بی خبر است یا حداقل درک درستی به او منتقل نمی شود یا حداقل دیگر این که او هم از یک فیلتر دیگر می گذرد تا بفهمد در کشور چه خبر است.

این که این همه واکنش به صحبت های خاتمی نشان داده می شود، دو نشانه دارد و هر دو خوب است: یک، محمد خاتمی هنوز مهم است و اهمیت دارد و حرفش برای خیلی ها مهم و وزنه است، دوم، بیخیالی هنوز بر جامعه سیاسی سایه نیفکنده و هنوز از واکنش ها می توان فهمید اراده ای که باید به سمت تغییر رو به بهبود حرکت کند، هنوز هم هست.

مشکل صحبت های محمد خاتمی این است که جای زدن آن و شکل آن را هنوز یاد نگرفته است. محمد خاتمی همچنین سمپات شدیدی به کوچک کردن و بی ارزش کردن مسائل مهم و اساسی و بزرگ دارد و با صغیر کردن آن، می خواهد بگوید که این ها چیزی نیست و قابل حل است. در قابل حل بودن آن درست می گوید اما مسئله را آن قدر کوچک و پیش پاافتاده می کند که خودش باید بابت آن هزینه بدهد. در واقع محمد خاتمی برای حذر از بزرگنمایی، به کوچک نمایی روی می آورد.

محمد خاتمی زمانی هم که رییس جمهوری بود، قانون شکنی و زورگویی را به «بد اخلاقی های سیاسی» تقلیل می داد. بداخلاقی سیاسی می تواند تعبیر یک نوع آماتوریسم یا آنارشیسم سیاسی باشد ولی قانون شکنی، نوعی بزه و جرم است. آماتوریسم و آنارشیسم سیاسی نیاز به تکامل دارد، قانون شکنی و زورگیری نیاز به حضور قانون و برخورد قضایی. خیلی از همین کوتوله هایی که حالا عربده کشی می کنند، همین کوچک و کنارهایی بودند که زمان خاتمی در حد آنارشیسم کارشان تعریف می شد ولی حالا قانونگذار و قانون گردان و مجری قانون قاضی دادگاه و محکمه هستند.

محمد خاتمی به جای این گونه ناامید کردن این همه احساس جریحه دار شده، این همه تن نحیف و شکنجه شده، این همه غرور لگدمال شده، این همه خون های ریخته شده، باید بتواند با شکلی وارد شود که بتواند هنوز قوه محرکه و انرژی خود را به کار ببرد. محمد خاتمی به جای ریش سفیدی و گفتار نیک بازی، باید بتواند به درگاه حضرت دربار رهبری برود و پیام خود را به آن جا عرضه کند که من، با این سابقه و با این ممنوع الخروجی، بر این باورم که برنامه من این است. آن جا آن وقت دستش می آید که یک من ماست چقدر کره دارد. این گونه اظهار نظر کردن، آن هم زمانی که به قول خودش «نام پاک میرحسین موسوی» در بند است، غیر از پیام ناامیدی و جدایی، نتیجه ای به همراه ندارد.

با این حال هنوز هم خاتمی به شکلی عزیز است. خاتمی که حرف می زند، همه هنوز آزادانه و راحت یا به او استناد می کنند یا از او انتقاد. هرچند کاریکاتور گونه، ولی هنوز به دنبال همان طفل اصلاحاتی است که شقه شقه شد و به خوراک شغالگاه تبدیل شد ولی هنوز خاطر آن کودک را عزیز نگه می دارد.

محمد خاتمی در سیاره ترالفامادور گیر افتاده است. همان جایی که شخصیت بیلی، در رمان سلاخ خانه شماره پنج در آن گرفتار شده بود و در رویای خود، از واقعیت دور می شد ولی بعضی وقت ها، بارقه ای از واقعیت های روز و آن چه در جنگ برسرش آمده بود، در آن سیاره به شکلی دیگر تکرار می شد. ترالفامادور محمد خاتمی ، در همان چاردیواری او تمام می شود. برای بقیه که بیرون از این دنیا هستند، یک گوشه اش زئوس نشسته و رعد می افکند، جایی اش هیولای سه سر جهنم نشسته و نگهبانی می کند و می درد، در جای دیگرش کینگ تنتالوس نشسته و آب و غذا می خواهد و در حالی که در محاصره آب و غذاست، توان دسترسی به آن ندارد و البته هرکول هم در پایین کوه، پشم می ریسد و به جنون رسیده است.

باز هم ترالفامادور، سیاره ای بی خطر است. هرچند داستان های این سیاره، دیگران را افسرده و ناامید می کند.