دکتر سروش، چرا فاطمه رجبی وار؟

بدست KT

آقای دکتر سروش، «فربه تر» از دنیای اخلاقی من هستید که من که باشم که بخواهم متنی نگارش کنم که خطابش شما باشید. می دانم که بسیار می دانید و بسیار می خوانید و فرهیخته ای هستند. شاگرد شما بوده و هستم و خواهم بود، هر کاری هم که بکنید، کارهای خوب و ارزشمند شما به جای خود باقی می ماند اما دو چیز باعث شد فقط فکر کنم چرا دکتر سروش، عبدالکریم سروش، آن بزرگ اخلاق و عقل، اول به جایگاه حمایتی در انتخاباتی رسیده و از کسی حمایت می کند که هیچ سنخیتی با او ندارد، بیشتر جسارت یافتم برای نوشته زمانی دیدم که گونه ای که حتی حق نواختن بازجویان روزنامه کیهان نیست، محمود دولت آبادی را نواخته اید.

دکتر سروش، هیچ کس در قلم به پای شما نمی رسد و یک بار حمید رضا ابک جایی نوشته بود منتقدان سروش اگر هم انتقاد صحیحی داشته باشند، توان گفتار و نوشتارش را ندارند که زیر هیمنه ی قلم رسا و قدر سروش له می شوند. درست است. درست می گفت. اما دکتر سروش، یادم هست که در دوران دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی، نامه ای نوشتید و رای خود را پس گرفتید. زبان گشودید و از زمانه شکایت کردید.

یادم هست که در خانه تان شاگرد بوده و در کلاس هایتان حاضر می شدم، یادم هست در موسسه معرفت و پژوهش می آمدیم تا نوار سخنرانی های شما را تکثیر کنیم و یا زمانی که تازه می شد روی سی دی ریخت، همه را پیاده و تکثیر کنیم. یادم هست که در دانشگاه علم و صنعت و آن روز حادثه، کنارتان ایستاده بودم، و در تمام آن ساعات و روزها، یک لحظه حس نکردم که ممکن است آن دکتر سروش این گونه بشود و عتابی کند به یکی از مفاخر این خاک که نزدیک بود با حقه نظام مخوف اطلاعاتی و با اتوبوس یک بار به ته دره پرتاب شود، افتخاری که هیچ گاه در هیچ جای این نظام نه موجی سوار شده و نه هیچ. آن هم با آن لحن پرطمطراق و آن نوشتار راهزن وار آن هم با امضایی از دیار «مریلند»، که هیچ جای آن به سروش نمی برد به جز این که سروش آن را امضا کرده است.

دکتر سروش، محمود دولت آبادی در یک جلسه ای که به آن هم دعوت نشده بود، نقدی به شما کرد که اساسا درست بود. نزدیکانتان باید این نقد را به شما می گرفتند اما گویا ترجیح دادند به نوعی شما را مصادره کنند به نفع کسی که هیچ دفاعی ندارد و همه مگس وار دور شیرینی اش می چرخند تا چیزی گیرشان بیاید. شما اما نامه ای نوشتید در غایت بی انصافی و با ناجوانمردگی آن را به نشریه ای مگس زده سپردید تا همه آن را جار بزنند و رهروانتان در کوی و برزن راه افتاده و دولت آبادی را دودی و منقلی عنوان کنند.

وا اسفا دکتر سروش، وا اسفا.

آقای سروش، شما که رای خود را از خاتمی پس گرفتید، چرا در این چهار سال که مملکت به این خفقان فرهنگی فرورفت دم نزدید؟ چه شد که در زمان انتخابات آمدید آن هم با چاه کندن و یقه دراندن و مشت بر دهان کوفتن؟

آقای دکتر سروش، شما سلبریتی نیستید که حمایت کنید و عده ای رهرو شما باشند کورکورانه. شما کسی نیستید که چون فلان لباس را می پوشید بقیه هم آن را بپوشند پس انتخابتان هم اگر می خواهید از شما رهروی کنند، باید منطقی داشته باشد و اگر انتخاب شخصی شماست، که دیگر آن را به تیتر اول روزنامه ای که حال و روزش مشخص است نسپارید. روزنامه ای که نیویورک تایمز لباس می پوشد و انصار حزب الله وارانه روزنامه نگارانش را رفتار. می دانید که به تبع انتخاب شما چقدر فحش رکیک داده شده؟ شما بی اطلاع هم نیستید که تصمیمی بگیرید سرسرانه. اول بگویید چرا گودال مگس را انتخاب کردید تا شاید اگر پیچش مو را می بینید، ما که مو را می بینیم از شما یاد بگیریم. چرا کیهان وار نامزد انتخاب می کنید؟ در ثانی مگر نمی دانید رهروان کوری دارید که هر کلام و قدم شما را تقدیس می کنند و چوب کرده بر سر بقیه می کوبند؟ آیا به آن ها گفتید که دولت آبادی را منقلی خطاب نکنید؟ یا نکند گفتید بگویید تا جواب حال آور را خودم بدهم؟ چهار سال هیچ و ناگهان این گونه؟ در عجبم استاد علم اخلاق، در عجب.

دکتر سروش شما هر قدمتان برای روهروان شما و کسانی که در پای صحبت های شما اخلاق مداری دینی را آموخته اند و از عقل بهره می برند، اسوه اید. چرا این گونه سیاسی بازی؟ چرا این گونه فحاشی؟ فرق شما با کیهان و یالثارات و اخراجی ها و چماق به دستان و فاطمه رجبی چیست؟

دکتر سروش هر قدر هم به راهی بروید که عقل ما قاصر از فهم آن است و یا خطای آن بر سر راه ما ناگرفتار، ارزش شما با این حرف ها از بین نمی رود. شما همان دکتر سروش هستید که چنان دقیق و مشفقانه آن حکایت «طوطی سخنگو زنبور عسل» را نوشتید که حظ آن از ذهن و یاد پاک نمی شود. با این کارها، فقط می شوید آدمی چون دیگر آدم های روشنفکر نما و دیکتاتور مآب. نکنید، ما آن دکتر سروش نازنین را دوست داریم و می خواهیم هنوز به عقل و علم و دانش ما بیافزاید.

antichrist-mark