نه آنفوانزای خوکی که آنفلوانزای لاریجانی

بیماری مسری و لاعلاج سیاسی ایران که سرباز کرده و حاد بودن خود را در سال های اخیر نشان می دهد، احمدی نژآد نیست. نسخه ای که تاریخ برای امثال احمدی نژآد نوشته مشخص است، از عیدی امین تا فرانکو تا موسولینی یا هیتلر. یا می میرند، یا کشته می شوند و زود هم تمام می شوند. هیچ گونه ابدیتی برای این نسل در کار نخواهد بود، آن چه اما همیشه مانند ویروسی مقاوم مخفی می شود و از بین نمی رود و مسری هم هست، بیماری لاریجانی است. بندگان قدرتی که به شدت بی مایه اند، از فرط بی هویتی به بی ریشگی افتاده اند و از شدت تناقض، از آفتاب پرست هم سبقت گرفته اند.

آقای لاریجانی در منجلاب تناقض فرو رفته و بدون هیچ گونه پرنسیبی خارج شده است. از گوبلز بودن گرفته (ریاست صدا و سیما) یا روشنفکر (وزیر ارشاد) تا در خدمت میلیشیا بودن (مدیریت مرکز مخابرات سپاه) تا تخته گاز رفتن (کاندیدای ریاست جمهوری) و دیپلمات و منطق اعظم بودن (دبیر شورای عالی امینت ملی) تا کفن پوش مزدور (ریاست مجلس) را گذرانده و هیچکدام نیست. این لاریجانی عزیز که مانند یک قارچ سمی در حال هاگ پراکنی است و بی صدا خود را زیر بار موج های سیاه بالا می کشد.

البته خاندان لاریجانی، خود را به شدت در نظام تپانده اند، به حدی که نمی شود دیگر آن ها را کند. از قضا این ایرادی است که به خاندان هاشمی رفسنجانی می گیرند اما به واقع، انگل اصلی خاندان لاریجانی هستند. به ویژه وقتی که در میان این همه نخبه و حتی کارشناس، دو برادر می شوند سکاندار دو قوه. این یعنی آنقدر لابی در بیت رهبری حکفرماست که دیگر منطق که هیچ، هیچ نوع وجهه و استدلالی رنگ ندارد.

لاریجانی (این جا منظور رییس مجلس فعلی است) هیچ گاه روشنفکر نبود اما روشنکفر نما آری. هیچ گاه اصلاح طلب نبود، اما اصلاح طلب نما آری. هیچ گاه تندرو نبود، اما خود را تندرو جا بزن آری. این قدر این رنگ عوض شده که دیگر مشخص نیست چه کسی است. آن چه مسلم است، لاریجانی برای قدرت همه کار می کند. اگر اولین کسی بود که به میرحسین موسوی تبریک گفت، اولین نفر هم بود که موضع گرفت. اگر اولین کسی بود که خواهان حل مسالمت آمیز مسئله شد، اولین کسی هم بود که حکم جهاد داد. لاریجانی نشان داده که می خواهد او را به عنوان ریسمان الهی به رسمیت بشناسند. شک نیست که خود را به عنوان تندروی منطقی جا می زند، که در صورت کله شدن قریب الوقوع احمدی نژآد جای او را بگیرد، شک نیست که با احمدی نژآد جلسه می گذارد تا هر طور شده از جریان مخفی کاری هایش مطلع شود و به موقع خنجر را در پشتش فرو کند و البته از هم بیشتر در هنگام بوسیدن دست ولی فقیه اش خم می شود تا در صورت ممکن، دستش به پای رهبر نزدیک تر از همه باشد و او را اول از همه کله کند.

بیماری سیاسی ایران، از خیلی پیشتر ها، لاریجانی بوده. لاریجانی، قالیباف و این گونه بی مایگانی که فقط و فقط نشسته اند تا خود را به عنوان مهره مناسب «جا» بزنند. نه آنقدر جربزه دارند، نه آنقدر بته، نه آنقدر مایه، اما در رنگ عوض کردن، سرآمدترین انگل روزگار هستند.

آقای لاریجانی رییس مجلس. این برادرکشی که عده ای حضیض تر از گناه کبیره دامن می زنند، از روز روشن تر است. تا همین جا هم از سرت زیاد است، شمر در دستگاه معاویه نباش. باور کن همین ابوسفیان بودن برای تو کافیست. عمروعاص هم هیچ گاه نخواهی شد ( نه این که نخواهی، مشکل ضریب هوشی است که با رنگ عوض کردن حل نمی شود) اما ابوسفیان برایت برازنده است. فقط دیگر بیانیه صادر نکن خیلی آرام بگو:« ایمان و خدای من، بار شترهای من است.»

42-15475746