لویاتان

تمامی کارهای آدمی بر اساس ترس شکل می گیرد – تامس هابز

برچسب‌ها: مجلس

سکان دادستانی و امنیت، مست و مدهوش و در حال تجاوز به خود

یکی از مضحک ترین حکایت های تاریخ را می توان در این خبر دید که سکانداران قضاوت و امنیت و ثبات کشور در مقابل مثلا نمایندگان مجلس قرار گرفته و دلایل ناامنی های اجتماعی اخیر را تعریف کرده اند. اگر این خبر این قدر مستند و مشخص نبود، به هیچ وجه نمیشد آن را باور کرد ولی وقتی این قدر فرهنگ دروغ و فرافکنی و فرار از بار مسوولیت ریشه دوانده باشد، دیگر فقط می توان آن را نظاره گر بود.

همه کم و بیش می دانیم که مجلس شورای اسلامی با نزدیک شدن انتخابات، همانند همه دوره های قبلی مجلس به تب و تاب افتاده تا چند مانور انجام داده و بگوید که بالاخره الکی هم آن جا نیست. قرار است کاری هم کرده باشد یا این که نشان دهد کاری هم می کند. سوابق تمام مجالس شورای اسلامی در تاریخ جمهوری اسلامی بر همین منوال بوده و هست.

ولی این گونه نظاره گر بودن این همه نماینده به مجموعه و ترکیبی از دروغ و نیرنگ و پروپاگاندا خیلی در نوع خود منحصر به فرد است. این حرف هایی که این افراد بر زبان آورده اند چنان دروغ تکان دهنده ای است، که حتی بی رگ ترین آدم، کم ترین کاری که می تواند انجام دهد این است که از این جلسه انزجار خارج شود. اگر اندک رگی داشته باشد و یا دیگر مانند این ها که ادعا می کنند عشق و ولایت و حسین و امامت و فقیه در رگ هایشان جاری باشد، قاعدتن باید بروند و همان جا یقه طرف را بگیرند که مردک، این مزخرفات چیست که می گویی؟

کمی از این عصبانیت فاصله بگیریم. از آقایان خواسته اند بگویند علت ناامنی های اجتماعی اخیر چیست؟ فقط به پاسخ ها نگاه کنید:

مسئولان امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی ایران روز سه شنبه در مجلس شورای اسلامی حاضر شدند و «احزاب، رسانه ها و نیروهای بیگانه در منطقه» را مقصران نا امنی اجتماعی در ایران معرفی کردند.

روز ۲۹ تیرماه مجلس شورای اسلامی با ۱۱۳ رای موافق خواستار حضور دادستان کل کشور، فرمانده نیروی انتظامی و وزرای اطلاعات و کشور در پارلمان برای بررسی ناامنی‌های اخیر اجتماعی در ایران شد.

غلامحسین محسنی​اژه‌ای، دادستان کل کشور، اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، مصطفی محمدنجار، وزیر کشور، و مرتضی بختیاری، وزیر دادگستری، از جمله مقام‌هایی بودند که برای بررسی ناامنی ها، در مجلس حضور یافتند.

محسنی اژه‌ای در سخنان روز سه‌شنبه خود، ایران را «کشوری امن» دانست ولی وجود «کمبودهایی در دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی و قضایی» را پذیرفت و در عین حال «دشمنان» را مقصر ناامنی در ایران دانست.

واقعن یعنی تمامی مشکلات زیر سر دشمن است؟ اگر توان اداره جامعه و سیاست و اقتصاد را ندارید ولی باز با این حال فکر می کنید همه چیز خوب است، پس این تقصیر دشمن است؟ برگردیم بر سر شاخص های اقتصادی و آمار فقر. جامعه فقیر و دچار تبعیض طبقاتی، محیطی پذیرا برای افزایش جرم و جنایت است. دیگری، فضا دادن و بسترسازی برای خشونت است. وقتی در دو سال گذشته توسط مقامات رسمی و حکومتی و دولتی، تجاوز و کشتارصورت گرفته آن هم در روز روشن و با سند و مدرک و هیچ اتفاقی نیفتاده و تازه یکی از متهمان اصلی مثل سعید مرتضوی راست راست می گردد و می گوید تبرئه شده است. آیا واقعا فکر نمی کنید وقتی روز روشن این همه قتل و تجاوز صورت گرفته، قبح آن از جامعه رخت برمی بندد؟

دیگری و مهم تر از همه، شما (آقایان حکومت و دولت) توان برقراری عدالت اجتماعی را ندارید. چون نمی توانید، زورگویی را انتخاب کرده اید. این همه نیروی مسلح را در خیابان ریخته اید که به مردم بگویند چه بپوشند و چه نپوشند. به جای تمرکز نیرو روی راه های پیشگیری از جرم و جنایت (و نه برخورد) به نمایش قدرت خیابانی روی آورده اید. فضای امنی هم درست کرده اید که می گوید حاشیه هایی هست که در آن همه چیز مجاز است و فضاهایی هست که در آن هیچ چیز مجاز نیست. در حاشیه های مجاز و ارتباط های خاص، می توان کشت، می توان تجاوز کرد، می توان دزدید، می توان سرقت کرد، می توان دروغ گفت، می توان بهتان زد و هیچ کس،هیچ کاری با شما ندارد. آن سوی ماجرا هم هست. می توان به هیچ جا مرتبط نبود، ولی هر قدم شما خطا است و خون شما مباح است و با شما هرکاری می توان کرد.

دیگر مسئله مهم این حضور مضحک آقایان امنیتی و قضایی در مجلس، درخواستشان برای اعدام های سریع بوده است. آقای محسنی اژه ای مثال آورده که به ما می گویند چرا مانند اوائل انقلاب در جا حکم صادر نمی کنید؟ بعد با پررویی تمام می گوید: دست و پای مابسته است، مجلس اگر می تواند کاری کند که موانع برداشته شود.

موانع برداشته شود برای چه؟ حکم اعدام های یک شبه؟ بیست و چهارساعته؟ باز هم کشتارهای دادگاه انقلاب؟ باز هم خاوران؟ این بار تجاوز گروهی در ابعاد گسترده؟

بعد هم می گویند مسائل زیر سر «احزاب، رسانه ها و نیروهای بیگانه در منطقه» است.

 اسماعیل احمدی​مقدم، فرمانده کل نیروی انتظامی، نیز در نشست روز سه‌شنبه مجلس، «حضور نیروهای بیگانه در منطقه» را از عوامل تشدید ناامنی در ایران دانست.

وی حضور نیروهای بیگانه در منطقه را علت «توسعه سکس، خشونت، مشروبات الکلی، مواد مخدر و تضعیف دولت‌ها در برخورد با ناامنی‌های جهانی» عنوان کرد.

به گفته فرمانده نیروی انتظامی، آمارهای قتل، نزاع خیابانی و سرقت مسلحانه کاهش داشته‌است «اما برخی با مغالطه در رسانه‌ها، آمارها را زیر سؤال می​برند.»

آقای احمدی مقدم گفت: «برخی احزاب برای ضربه فنی کردن رقیب، اقتدار پلیس را زیر سؤال می​برند و تسویه حساب سیاسی می‌کنند.»

وی در مورد آمار تجاوز جنسی گفت که «از سال ۸۶ تا کنون حدود ۸۰۰-۹۰۰ فقره ثبت شده که حدود ۴۰ درصد آن مربوط به زنان و ۶۰ درصد آن لواط پسران عمدتا زیر ۱۵ سال است که معمولا با اغفال بوده‌است.»

احمدی​مقدم در مورد انتقادها به نیروی انتظامی نیز اظهار داشت که برخی می‌گویند «چرا این قدر برخورد؟ چرا اینقدر زندانی؟ چرا این قدر اعدام؟، اعدام هم نکنیم، می‌گویند، چرا برخورد نمی​کنید.»

این که دیگر می گویند مشکل زیر سر نیروهای حاضر در منطقه است دیگر از این دغلکارانه تر نمی شود حرف زد. نیروهای بیگانه در منطقه، مسوول حفظ امنیت مردم افغانستان و عراق هستند که با دست های عده ای از همین قماش نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به کام مرگ فرستاده می شوند.

واقعن این همه بی عرضگی را این طور در ملاءعام جار زدن و این گونه دروغ گویی در روز روشن، فقط و فقط نشان از اپیدمی ریشه دار و گسترده پدیده خطرناک و ناپاک احمدی نژاد در جامعه سیاسی و نظام حکومتی ایران دارد.  پدیده ای که حتی با مرگ کامل نظام سیاسی و حکومتی ایران هم منقرض نمی شود و هرگونه پاکسازی و مقابله با آن متحمل هزینه های سنگین است و کاری بسیار دشوار خواهد بود. لکه ننگی که هیچ گاه و به هیچ شکل حتی با استیضاح و برکناری احمدی نژاد و یا برکناری کامل تمامی رهبران قضایی و امنیتی و اطلاعاتی، از پیشتانی آقای خامنه ای پاک نخواهد شد.

پیشتر بابت تبعات طرح موسوم به حذف سوبسیدها، هشدار داده بودم.

در همین زمینه:

گول مالی هسته ای

می گویند انرژی هسته ای مایه افتخار است، نشانه پیشرفت است، باید داشته باشیم، عقب نمی کشیم بمب هم نمی خواهیم بسازیم. اما نشانه های پیشرفت این است که کشته های ایران در جاده ها هرسال در حد بسیار بالایی است، شش سال پژوهای 405 یا خودبخود آتش می گرفتند یا به محض این که به گلگیرشان تقه ای وارد می شد آتش گرفته و سرنشینان را زنده می سوزاندند، هواپیماهایمان که دری است همیشه باز به جهان آخرت و استانداردهم چند سالی است به قبرستان تاریخ سپرده شده است.

این همه فشار برای اتمی شدن، چرا؟

اولین پیشنهادی که توسط سه کشور اروپایی آلمان بریتانیا و فرانسه به ایران ارائه شد، برای حل بنیادین این مسئله بود. طراح اصلی آن گفت وگوها، فرانسه بود و فرانسوا هرزبورگ از مرکز تحقیقات استراتژیک فرانسه در زمان حضورش در تهران و گفت وگوی اختصاصی که با روزنامه شرق داشت، به اهداف اصلی گفت وگوها با ایران اشاره کرد.

آن زمان همان شبهه هایی که درباره پرونده اتمی وجود دارد، مطرح بود و همین ایرادها که الان هم هست، مسئله اساسی بود. سوالاتی که آن زمان در مذاکرات مطرح شد، اساسا این جنس بود:

یک) ایران علاقمند به فناوری پیشرفته نیست مگر این که برای دستیابی به برتری باشد که این برتری، از نوع فناوری و علمی و تحقیقاتی نیست و از نوع نظامی است. حتی ایران هیچ علاقه ای به پیشرفت پزشکی ندارد. دلایل آن در سوابق است و نه فقط اتهام. درصد مرگ و میر در جاده های ایران، درصد مرگ و میر در سوانح هواپیمایی، درصد مرگ و میر بر اثر اجرای بدون استاندارد طرح های صنعتی و نفتی و پتروشیمی. ایران حتی برای پایان دادن به جنگ با عراق منتظر ماند شماری بیگناه در یک هواپیمای مسافربری کشته شوند تا بالاخره جام زهر را بنوشد و جنگ را تمام کند. در واقع نمودار توجه جمهوری اسلامی به دستیابی و گسترش تسلیحاتی با نمودار توجه به حفظ جان انسان ها و بالابردن استانداردهای زندگی در ایران همخوانی ندارد.

دو) فقدان دموکراسی در ایران. نه فقط به لحاظ حقوق بشر و آزادی بیان که در سیستم حکمرانی و قانونگذاری و اجرایی. بیشترین فشار که آلمان بعد از جنگ جهانی دوم متحمل شد، تغییر در قانون اساسی بود تا استفاده از نیروهای نظامی به عقل جمعی سپرده شده و از انحصار یک شخص یا یک جناح از دولت حاکم، خارج شود. این امر بعد از جنگ عراق اروپا را نگران تر کرده بود به ویژه فرانسه و آلمان که دیدند با این که آمریکا نظام حکمرانی شفاف و مشخصی دارد، باز یک گروه توانسته یک کمپین موفق راه انداخته و هم کنگره و هم شورای امنیت را همراه کند که به جنگ عراق رای بدهد. پس سوال اصلی این بود: تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی زیر نظر چه شخص یا گروه یا دسته یا حزبی اداره می شود و کدام یک جوابگو و مسوول آن خواهند بود؟ اگر مشخص شود دست چه رده ای است، چه تضمینی وجود دارد که با تغییرات در آینده، این مسئله تغییر نکند؟ مسئله اصلی این بود که نظام حکمرانی در ایران هیاتی و طایفه ای و یا نوعی خیلی پایین دست تر از الیگارشی است. در واقع ابزار حکمرانی دکور است. قانون اساسی و پارلمان وقتی مهم است که یک گروه خاص در آن حاکمیت داشته باشد. مجلس زمانی در راس امور است که یک گروه خاص در آن اکثریت داشته باشند ومقام رییس جمهوری در یک دوره تدارکاتچی دستگاه های دیگر است و زمانی از رهبری بالاتر. قدرت نظامی مشخص نیست از کجا هدایت می شودو چگونه. حد  و مرزها معلوم نیست. این تاکید بر این که ایران شفاف نیست یا شفافیت ندارد، به همین مسئله است.

سه) مرز فعالیت اتمی و گسترش نظامی و موشکی باید از هم مشخص باشد. تا وقتی هیچگونه حد و مرزی درکار نباشد، پیش فرض اصلی این است که این دو به موازات هم پیش می روند تا یک روز به هم برسند. در واقع درخواست این بود که یک نهاد مشخص و مسوول برنامه اتمی را به عهده بگیرد و آن را کاملا از حضور هرگونه عامل یا واسطه نظامی جدا کند. بخش اعظم تعلیق ها در آن زمان که غنی سازی اورانیوم تعلیق شده بود، به شرکت های وابسته برمی گشت تا هرکدام با ثبت مشخصات حقیقی و حقوقی، مسوولیت خود را اعلام کنند.

چهار) فعالیت های سیاست خارجی و گسترش نظامی ایران. مسئله حمایت های ایران از گروه ها و دسته ها و جنبش های خاص درمنطقه دیگر به مسئله ای جدی تبدیل شد. اگر قرار است هرگروهی مخالف آمریکا و یا اسراییل و یا غرب است از حمایت بیدریغ جمهوری اسلامی برخوردار باشد، پس فردا که ایران اتمی شود، دیگر این مسئله جدی تر خواهد بود و بدون داشتن اعتماد، نمی توان اجازه داد چنین نظامی اتمی شود.

پنج) مخفی کارهای مکرر و پرداخت هزینه های هنگفت. به گفته مسوولان وقت انرژی اتمی در سال 2003، هزینه ای که جمهوری اسلامی برای ساخت نیروگاه بوشهر گذاشته، دو برابر هزینه ای است که می توانست از روسیه بخواهد یک نیروگاه اتمی برای آنها بسازد. دلیلش این بود که نیروگاه بوشهر که در زمان انقلاب تکمیل شده بود، نسخه اروپایی است که مدل آن کاملا با مدل روسی متفاوت است. برای تبدیل مثلا ماشین بریتانیایی فرمان سمت راست به یک ماشین روسی فرمان سمت چپ، تبدیل یک سدان به یک وانت و تبدیل جیپ به ژیان، هزینه ای که پرداخت می شود چند برابر این است که شما بروید و یکی از آنها را نو بخرید. سابقه ای زیاد از مخفی کاری و هزینه های گزاف، نشان می داد این تلاش ها فقط برای تولید انرژی نیست.

شش) کشوری که می خواهد پیشرفت کند، قدم به قدم حرکت می کند. عامل خیلی از فشارهای ایران، تحریم هایی است که از زمان حمله به سفارت آمریکا در تهران اعمال شده است. بر اثر تداوم آن سیاست های غلط وضع بدتر و بدتر شده و فشارها هم بیشتر شده است. چون شعار مضحک نه شرقی نه غربی، یک دروغ واضح است و هیچ کشوری بدون نیاز به دیگری، نمی تواند پیش برود. در واقع جمهوری اسلامی سیاست هم شرقی را پیش گرفت بدون این که هیچ یک را داشته باشد. آقای خمینی می دانست نظامی که دارد پایه اش را می گذارد، لباس جدیدی است که بر نظام سابق دوخته می شد برای همین بقای آن را این گونه فرض کرد: خصم دائم، حامی واقعی. پس آمریکا شد شیطان بزرگ و سپاه پاسداران هم متولد شد. آقای خمینی به جنگ با عراق نیاز داشت تا پایه هایی که به آن نیاز دارد را محکم کند و وقتی فکر کرد تمام شده، جام زهر را نوشید. جنگ عراق تمام شد ولی ناگهان سرو کله شخصی به نام محمد خاتمی پیدا شد که معادلات را به هم زد. دولت های غربی و اروپایی که حاضر به قبول جمهوری اسلامی نبودند، با انتخاب خاتمی فکر کردند این ایران به سمت پیشرفت می رود و شاید دیگر صادرات انقلاب تمام شده باشد. از این رو پیشقدم گفت وگوها شدند وگرنه همان اول پرونده قرار بود پیش از هر بحثی به شورای امنیت برود.

مذاکراتی که جمهوری اسلامی آن زمان با اروپا داشت، خیلی سخت و سنگین بود. مواردی که به آن اشاره شد ریشه در بسیاری از لایه های زیرین و پایه ای در نظام داشت که باید برسر آن توافق می شد. تلاش دولت خاتمی در آن زمان این بود که تحریم نشویم، شورای امنیت نرویم. روند صلح آمیز بودن و تایید آن هم پروسه طولانی مدتی است. یک مثال بارز: کانادا، کشوری است بدون دردسر دوست و متحد غرب و با کمترین تنش با خیلی از کشورهای جهان. هشت سال طول کشید تا آژانس بین المللی انرژی اتمی، صلح آمیز بودن فعالیت های اتمی کانادا را تایید کند. حالا ببینید یه عده پس از دو سال تعلیق چه به راه انداختند.

با اعمال سیاست های احمدی نژآد، همه چیز سرخط برگشت و از این رو نه پرونده به شورای امنیت رفت که سه دور هم تحریم شد. پس آن اشکالات قرار بود حل شود که نشد و چون جمهوری اسلامی پس از دوره اصلاحات سی سال به عقب برگشت و افکار ارتجاعی و روند تخریبی کشور، بودجه و منابع طبیعی حاکمیت اکثر یافت و دیگر هیچ امکان مثبت نگری به پرونده اتمی جمهوری اسلامی وجود ندارد.

هیچ عقل سلیمی نمی تواند بگوید چرا در ایران از فقدان استانداردهای لازم یا به دلیل تحریم هایی که برای جلوگیری از صادرات انقلاب بر ایران صادر شده، مردم باید به راحتی جان بدهند، چه در جاده چه در پژوی 405 آتش زنه، و نه رهبر خونش به جوش می آید و نه احمدی نژآد ککش می گزد اما باید اتمی بشویم چون حلال همه مشکلات در این جاست.

اتمی شدن جمهوری اسلامی مانند بچه سه ساله ای است که هنوز دماغش را نمی تواند پاک کند یا به تنهایی شلوارش را بالا بکشد اما زمین و زمان را به هم می دوزد که چرا من را در لاسا نمی پذیرند. منظور این بچه ناسا است (سازمان هوا فضای آمریکا) ولی خوب بچه است هنوز خوب حرف نمی زند.

ahmadinejad

با افتخار باید بگویم طرحی که می بینید کاری است از دوست هنرمندم نیما نیلیان. خبری که با خوشحالی و با افتخار بیشتر باید بدهم این است که توافق مشترکی کرده ایم با این دوست هنرمند و بزرگوار که از این به بعد، همکاری مشترک داشته باشیم. دستش را می بوسم که دورانی نوین برای لویاتان و شاید دنیای وبلاگ نویسی فارسی رقم زده است.

نه آنفوانزای خوکی که آنفلوانزای لاریجانی

بیماری مسری و لاعلاج سیاسی ایران که سرباز کرده و حاد بودن خود را در سال های اخیر نشان می دهد، احمدی نژآد نیست. نسخه ای که تاریخ برای امثال احمدی نژآد نوشته مشخص است، از عیدی امین تا فرانکو تا موسولینی یا هیتلر. یا می میرند، یا کشته می شوند و زود هم تمام می شوند. هیچ گونه ابدیتی برای این نسل در کار نخواهد بود، آن چه اما همیشه مانند ویروسی مقاوم مخفی می شود و از بین نمی رود و مسری هم هست، بیماری لاریجانی است. بندگان قدرتی که به شدت بی مایه اند، از فرط بی هویتی به بی ریشگی افتاده اند و از شدت تناقض، از آفتاب پرست هم سبقت گرفته اند.

آقای لاریجانی در منجلاب تناقض فرو رفته و بدون هیچ گونه پرنسیبی خارج شده است. از گوبلز بودن گرفته (ریاست صدا و سیما) یا روشنفکر (وزیر ارشاد) تا در خدمت میلیشیا بودن (مدیریت مرکز مخابرات سپاه) تا تخته گاز رفتن (کاندیدای ریاست جمهوری) و دیپلمات و منطق اعظم بودن (دبیر شورای عالی امینت ملی) تا کفن پوش مزدور (ریاست مجلس) را گذرانده و هیچکدام نیست. این لاریجانی عزیز که مانند یک قارچ سمی در حال هاگ پراکنی است و بی صدا خود را زیر بار موج های سیاه بالا می کشد.

البته خاندان لاریجانی، خود را به شدت در نظام تپانده اند، به حدی که نمی شود دیگر آن ها را کند. از قضا این ایرادی است که به خاندان هاشمی رفسنجانی می گیرند اما به واقع، انگل اصلی خاندان لاریجانی هستند. به ویژه وقتی که در میان این همه نخبه و حتی کارشناس، دو برادر می شوند سکاندار دو قوه. این یعنی آنقدر لابی در بیت رهبری حکفرماست که دیگر منطق که هیچ، هیچ نوع وجهه و استدلالی رنگ ندارد.

لاریجانی (این جا منظور رییس مجلس فعلی است) هیچ گاه روشنفکر نبود اما روشنکفر نما آری. هیچ گاه اصلاح طلب نبود، اما اصلاح طلب نما آری. هیچ گاه تندرو نبود، اما خود را تندرو جا بزن آری. این قدر این رنگ عوض شده که دیگر مشخص نیست چه کسی است. آن چه مسلم است، لاریجانی برای قدرت همه کار می کند. اگر اولین کسی بود که به میرحسین موسوی تبریک گفت، اولین نفر هم بود که موضع گرفت. اگر اولین کسی بود که خواهان حل مسالمت آمیز مسئله شد، اولین کسی هم بود که حکم جهاد داد. لاریجانی نشان داده که می خواهد او را به عنوان ریسمان الهی به رسمیت بشناسند. شک نیست که خود را به عنوان تندروی منطقی جا می زند، که در صورت کله شدن قریب الوقوع احمدی نژآد جای او را بگیرد، شک نیست که با احمدی نژآد جلسه می گذارد تا هر طور شده از جریان مخفی کاری هایش مطلع شود و به موقع خنجر را در پشتش فرو کند و البته از هم بیشتر در هنگام بوسیدن دست ولی فقیه اش خم می شود تا در صورت ممکن، دستش به پای رهبر نزدیک تر از همه باشد و او را اول از همه کله کند.

بیماری سیاسی ایران، از خیلی پیشتر ها، لاریجانی بوده. لاریجانی، قالیباف و این گونه بی مایگانی که فقط و فقط نشسته اند تا خود را به عنوان مهره مناسب «جا» بزنند. نه آنقدر جربزه دارند، نه آنقدر بته، نه آنقدر مایه، اما در رنگ عوض کردن، سرآمدترین انگل روزگار هستند.

آقای لاریجانی رییس مجلس. این برادرکشی که عده ای حضیض تر از گناه کبیره دامن می زنند، از روز روشن تر است. تا همین جا هم از سرت زیاد است، شمر در دستگاه معاویه نباش. باور کن همین ابوسفیان بودن برای تو کافیست. عمروعاص هم هیچ گاه نخواهی شد ( نه این که نخواهی، مشکل ضریب هوشی است که با رنگ عوض کردن حل نمی شود) اما ابوسفیان برایت برازنده است. فقط دیگر بیانیه صادر نکن خیلی آرام بگو:« ایمان و خدای من، بار شترهای من است.»

42-15475746

چنان فریاد می زند که صدایش را بشنوند

دولت امام زمان، به انتخابات نیاز ندارد. امام زمان نماینده را معرفی کرده و علما هم از آن با خبرند، اگر هم انتخاباتی هست، به لحاظ برخی معذورات روزگار است.
دولت امام زمان، رییس و وزیرش مشخص شده اند. نیازی به تایید مجلس ندارد. همه چیز آن از قبل مشخص است و مشروعیت ابدی و الهی دارد. حالا هر چه می خواهید بکنید.
دولت امام زمان نیازی به انتخابات و قانون اساسی و شورای نگهبان و مجلس ندارد. همه باید جمع شوند که امام زمان شخصا در راس امور است و تصمیم ها را می گیرد.
امام زمان فرموده اند، بودجه نباید دست آدم ناصالح باشد. اگر قرار است بودجه ای به سوبسید اختصاص یابد، این نماینده امام زمان روزی زمین است که آن را باید گرفته و به شکلی که می داند میان مردم پخش و توزیع کند. البته نه همه مردم، حدود سیصد خانواده در نظر گرفته شده که با نظر امام زمان، سوبسید ها در اختیارشان قرار می گیرد.
وقتی که دولت امام زمان تصمیمی می گیرد همه به آن توجه می کنند. وقتی رییس دولت امام زمان حرفی می زند، همه توجه می کنند، این رییس دولت امام زمان است که تمام توجه دنیا را به دولت خود معطوف کرده است.
یک جایی نوشته اند که پاپ قبلی، ژان پل دوم، کلام و گفتار بوش را به دجال نسبت میداده هر چند این فکر را به دلیل موقعیتی که داشته، بلند نگفته است.
علی علیه السلام در پیش‌بینی ماجراهای آخرالزمان فرمود: «دجال چنان فریاد می‌زند که شرق و غرب جهان از جن و انس و شیاطین صدای او را می‌شنوند. او چنین فریاد می‌زند:« دوستان من، به سوی من بیایید! من کسی هستم که آفریدم، هر چیزی را در جای مناسب خود قرار دادم و هدایت نمودم. من پروردگار بزرگ شما هستم.» سپس فرمود:« او دشمن خداست و دروغ می گوید. او مثل همه آدم‌ها غذا می خورد و راه می رود، در حالی که پروردگار شما اعور (یک چشمی) نیست، غذا نمی خورد، راه نمی رود و هرگز نابود نمی‌گردد.» منابع: بحارالانوار، 52/ 192
Tortenschlacht_495x350_englisch.indd

نفی ترور جدا از حماقت های مرگبار است

بعضی زنده اند فقط برای این که کشتن آنها خلاف قانون است. ادوار دبلیو هو

Some men are alive simply because it is against the law to kill them. Edward. W. Howe

نوشته ای دیدم از کمانگیر و روایتی که از لیموناسیون گرفته بود. اساس بحث این است که بیایید خشونت را نفی کنیم. اما آیا عقل سلیمی هست که خشونت را نفی نکند؟ منطق یک عقل سالم بر حرکت مدنی، عقل جمعی، حاکمیت قانون و رفع تبعیض است. همان هایی که همه حرکت های مدنی و بین المللی بر اساس آن حرکت می کند، از اعلامیه جهانی حقوق بشر گرفته تا تک تک کنوانسیون ها و معاهدات وسازمان هایی مانند عفو بین الملل.

مسئله من با این سوال این نیست که باید حتما یک «نه بلند به خشونت» گفت که این امری بدیهی است. مسئله من این است که آیا واقعا ضرورت دارد این مسئله گفته شود؟ آن هم توسط افرادی که ناظر این قضیه هستند؟ آیا با این کار مسئله ای عوض می شود یا حقوق ما به ما بازگردانده می شود و از همه مهم تر، آیا این مسئله پاک کردن صورت مسئله نیست و این که به نوعی پاسخگو ی اصلی را ماستمالی می کند؟

مسئله جدی تر این است که افرادی که با خرافه و تعصب فکر می کنند کشور را می شود اداره کرد، مشکل فقدان مشروعیت را هم حاضر نیستند زیر بار آن بروند، خود را مسوول هیچ چیز نمی دانند. وقتی مسوولیت در کار نباشد، نتایج آن بسیار وخیم است. نمونه کوچک آن، همین کانون خانواده است. هرکسی مسوولیتی دارد که باید به آن عمل نکند و اگر هر عضو خانواده از زیر بار این مسوولیت شانه خالی کند، دیگر اسم آن جمع خانواده نیست.

ما که عضوی از جامعه هستیم و به حرکات مدنی وفادار که کاره ای نیستیم. نیازی هم به ابراز نفی خشونت ما نیست. در نظر بگیرید ما که هیچ کاره ی دولت و حاکمیت هستیم، می بینیم که یک مداح اهل بیت را می کنند وزیر اطلاعات. یک فرمانده سپاه پاسدارن شده مانند آیشمن و فقط در حال پرونده سازی برای «طرح بزرگ نجات» است. (در اسناد آلمان نازی از هالوکاست به این نام یاد می شد.) یک دولت هم هست که در حال جر دادن خود برای زنی در آلمان و یا عده ای در غزه است. مردم خود از ندا گرفته تا سهراب را هم راحت تر از آب خوردن می کشد و از آن می گذرد بدون هیچگونه پاسخگویی. ما که هیچ کاره قضیه هستیم، می دانیم یک جای کار که هیچ، خیلی جاهای کار می لنگد. حالا از گروه های خرابکار و تروریست و قاچاقچی چه انتظاری دارید؟ کشور در بدترین حالت امنیتی خود است و من فقط تعجب می کنم که چرا این حادثه زودتر اتفاق نیفتاد و چرا گسترده تر نبوده است. الان و در این موقعیت، اتفاق نیفتادن آن تعجب آورتر است.

آیا واقعا انتظار است این همه گروه خرابکار و تروریست و قاچاقچی، دست روی دست بگذارند تا مسائل داخلی حل شود؟ آنها در بهشت خود زندگی می کنند. در افغانستان، طالبان می جنگد و اوضاع را به نفع خود برگردانده است. در پاکستان دولت با شبه نظامیان درگیر است و در ایران هم که اوضاع این گونه. از قضا هر سه کشور هم با مسئله مشروعیت مسئله دارند.

باز هم تاکید می کنم نفی خشونت، امری بدیهی است نیازی به تایید و تکرار مکررات ندارد. اما کسانی دامن به کشته شدن افراد می زنند که هیچ چیز برای دفاع نگذاشته اند. خوی وحشیگری و خون طلبی را در جامعه دامن می زنند و خود به جان ملت خود افتاده اند. آنوقت از عبدالمالک ریگی انتظار می رود که چه کند؟  دستان کسانی که مشام خون را به کوسه ها می فرستند، آلوده است. این، آن ها هستند که باید جوابگو باشند. اگر مجلس ما مجلس بود، باید وزیر اطلاعات و فرمانده سپاه را به صلابه می کشید که چگونه حفاظت و اطلاعاتی دارند که نتوانسته یک ارزیابی بدهد و بگوید این سفر به صلاح نیست و یا با چه اقدامات امنیتی، سران خود را به چنین جایی بفرستید.

ریختن خون هر انسانی اسفبار است. کشتار اندیجان کم از کشتار تیانانمن و هالوکاست ندارد. همین خود ما اگر یک کمی در مسوولیت های زندگی خود کوتاه بیاییم، سنگ روی سنگ بند نمی شود.

حادثه حمله انتحاری شهرستان سرباز در سیستان و بلوچستان، شروع قضیه است. مسائل بسیار بدتر و وخیم تری در راه است که کسانی که باید بدانند، نمی دانند و آن ها که می دانند، دست شسته و کنار نشسته اند.

با نفی خشونت من چیزی عوض نمی شود. افردای که ریختن خون را مباح کرده اند، این جا باید پاسخگو باشند.

42-18121943