قصاص اسید پاشی یا، چشم من کو

در عجیب دورانی بودیم در دو سال پیش که همه «حق من کو» و «رای من کجاست» سر می دادیم و چنان به حرارت افتاده بودیم که نه چیزی را می دیدیم و نه چیزی را می شنیدیم چه برسد که بخواهیم تامل کرده و از خود بپرسیم «چه می خواهیم» ، «چه می کنیم»، یا «چگونه و برای چه» و البته چرا. ولی به هر حال، ندای واحد حق خواهی و رای خواهی به هوا بلند بود. به زمین هم، به روزنامه و سایت و بلاگ و مجلس و خانه و مسجد هم.

قصدم مورد عتاب قراردادن حق خواهی نیست. قصدم توجه به این نکته است که اگر رایی که دادیم را جست وجو کردیم، پس چرا از حق دیگران می گذریم؟ چرا اگر قرار است ما به حق خود یا به رای خود برسیم، اساس را بر حق خواهی نمی گذاریم؟

هیچ گاه فعالیت اکتیویستی نداشته و نخواهم داشت، اما اگر می شد، جلوی دادگاه، قاضی یا مرجع قضایی می رفتم و می خواستم به عواقب کاری که می کند دقت کند. مهم ترین و شاید برق گیر ترین آن این مورد اخیر است:

سایت سی میل به نقل از روزنامه تهران امروز این طور نوشت:

روزنامه «تهران امروز» نوشت مجید موحدی متهم به پاشیدن اسید روی صورت آمنه بهرامی نو، قربانی پرونده اسیدپاشی به احتمال قوی شنبه آینده از ناحیه هر دو چشم با اسید قصاص خواهد شد.

این روزنامه به نقل از یک منبع آگاه نوشته که «این حکم در وهله اول توسط خود آمنه و در صورت امتناع وی توسط متخصصان انجام می‌شود.»

به گفته این منبع آگاه در اجرای این حکم قصاص «دقت کافی می‌شود تا ضایعاتی بیشتر از آنچه به قربانی وارد شده نصیب متهم حادثه نشود.»

«تهران امروز» پیش‌بینی کرده که اجرای این حکم موج شدیدی از مخالفت‌ها و موافقت‌ها را در پی داشته باشد.

حدود هفت سال پیش مجید موحدی با پاشیدن اسید به صورت آمنه بهرامی، همکلاسی سابقش و دختری که درخواست‌های مکرر او برای ازدواج را رد کرده بود، او را کور کرد.

قضات شعبه ‌٧١ دادگاه کیفری نیز آذرماه سال ‌٨٧ حکمی صادر کردند که براساس آن دو چشم محید موحدی به شیوه‌ مورد درخواست شاکی (یعنی ریختن اسید در چشم متهم) کور شود.

برگردیم به حق خواهی. اسید پاشی، مثل هرکار شنیع دیگری، زشت، ناجوانمردانه، بی انصافانه و بسیار بد است. گرفتن طبیعی ترین حق افراد به بدترین شکل، عملی نکوهیده است اما پاسخ دادن آن با اسید پاشی دیگر چرا؟ چرا باید عملی که این قدر بد و اسفناک است، به این شکل پاسخ داده شود؟ آیا با این کار چنین جرمی متوقف خواهد شد؟ در تاریخ و در جامعه شناسی و جرم شناسی، از این مجازات ها بدتر داشته و داریم ولی هیچ مجازات سنگینی جلوی جرم و جنایت را نگرفته است و نمی گیرد. آیا باید به این کارها پاسخ درست نداد؟ قطعن پاسخ منفی است اما قصاص، به هر شکلی که باشد، ترویج کننده همان جرم است. از آن قبح زدایی کرده و می گوید: این کار بد است اگر فلانی انجام بدهد، همین کار را من انجام می دهم، چون خوب است. این همان استاندارد دوگانه ای است که از سرتاپای نظام و همه سیاست داخلی و خارجی و روابط عمومی بر آن استوار شده و همه در بد بودن آن خطابه سر می دهند.

در جای دیگری از دنیا، شخص جوانی با سربه مرکز تقسیم برق فشار قوی برخورد کرده و تقریبا تمامی اجزای صورت خود را از دست می دهد. در یکی از پیچیده ترین اعمال جراحی، صورت کاملا جدیدی برای شخص مصدوم نصب شده و حالا او برای نخستین بار پس از حادثه اش، توانسته بو ها را دوباره تشخیص دهد. بیست و شش ساله است و بسیار به زندگی امیدوار.

The recipient of America‹s first full face transplant has hailed his newly regained sense of smell as one of the top benefits of the surgery.

Dallas Wiens, whose face was burnt off after his head hit a power line in 2008, appeared in public for the first time since the surgery on Monday.

He said he looked forward to hugging his daughter and hoped to return to university following his recovery.

«I’m only 26 years old,» he said, «and there’s a lot of life left to live.»

الان در دو سوی این مسئله قرار می گیریم. یک جا کسی خطایی می کند و باید به همان عاقبت دچار شود، جای دیگری کسی از مشکلی که برایش پیش آمده به شکلی عجیب خلاص می شود. مقایسه ای بین این دو در کار نیست، مغلطه نشود این جا. می توان کسی را اصلاح کرد، می توان کسی را از بدبخت کرد.

متهم پرونده اسیدپاشی، می تواند شاهد اعمال جراحی افرادی باشد که صورتشان را این گونه از دست داده اند. باید شاهد درد خانواده هایی باشد که در ناقص و معیوب شدن عزیزشان ناراحت هستند و باید شاهد بهبود اوضاع قربانی خودش باشد. باید این شخص بفهمد چه کرده و به عضوی تبدیل شود که به جای تخریب، به بهتر شدن اوضاع کمک کند. این همان چیزی است که به آن می گویند آموزش و پرورش. جایی، روندی، دستگاهی و برنامه و استراتژی ای که بتواند از وقوع جرم جلوگیری کند و بتواند آسیب شناسی کرده و ریشه ها را اصلاح کند.

شخص قربانی را به بهترین مرکز پزشکی در آمریکا بفرستید تا معالجه شود. متهم را مجبور کنید برای جمع آوری پول کار کند و زحمت بکشد، از پولی که صرف کمک های خیریه بی حساب در خارج از کشور می شود، صندوقی برای کمک به این آسیب دیدگان و همه آسیب دیدگان درست کنید چون این ملتی است که باید این گونه حق و حقوق را داشته باشد.

حرف طلایی گاندی را هیچ گاه از یاد نبریم:

چشم در برابر چشم، مردم دنیا را کور می کند.

و این جا همان مسئله ساختاری حق خواهی و روش آن مطرح می شود و ما باید بتوانیم از یک مقطع گذر کنیم و باید بتوانیم از دیوار زبان که خودمان جلوی خودمان درست کرده ایم، بگذریم یا دیوار را پایین بیاوریم. آسیب شناسی این وضعیت این طور است: ما از نظام، از حاکمیت، از دولت، از شخص ریاست جمهوری و نماینده مجلس و دیگر اعضای حلقه اجرایی و اداری، اژدهایی بی سر و دم ساخته ایم که خودش هم باورش شده این قدر بی سر و دم است که هرکاری بخواهد می تواند بکند. اما این طور نیست. آن شخص حقیقی یا حقوقی، هرکاری می کند چون کسی از او جواب نمی خواهد، چون کسی به او اعتراض نمی کند. همین الان به من می گویید ای آقا، کجای کاری، ما هر ایرادی بگیریم این ها به آن برچسب تهدید نظام و سرنگونی می زنند و آدم را خفه می کنند. پاسخ من هم این است: بله این کار را می کنند، اما این فقط «آن ها» نیستند. هرکسی را به حال خودش بگذارید، از هر راهی استفاده می کند که هرکاری دلش می خواهد بکند.

حق، حقوق، رای، خلیج فارس، ایران باستان، پادشاهی پارسی و همه و همه و همه چیزهایی که از آن افتخار و عظمت و بزرگی در می آید، نه القاب و عناوین، که حقوقی است که خود برای خود قائل هستیم. وقتی سرمان به کار خودمان است که حالا فلانی یک کاری هم کرد، چشمش کور، دندش نرم جوابش را هم بدهد، این شتر در خانه همه می خوابد. اتفاقن فلانی را الان گرفته اند چون قرار است از قضا چشمش کور شود.

از متهم دفاع نمی کنم. او هم مانند بقیه متهم ها، معلول شرایط و گرفتاری هایی است. آن چیزی که در واقع در فرهنگ عامیانه از آن به عنوان «شانس» یاد می کنیم. او شانس نداشته و در شرایطی قرار گرفته که کارش به این جا  رسیده است. من و شما شانس داشته ایم و این سرنوشت را نداشته ایم. اما نه، این را تریاک وار صرف کرده و به سکرات فرو می رویم چون دنیای سکرات، ما را از واقعیت دور می کند و خوشی برایمان به همراه دارد. ما نسبت به هم بیخیال شده ایم، پس این بخت و اقبال است که کسی را وزیر و دیگری را وکیل و دیگری را متهم و آن یکی را مجرم و دیگری را قربانی می کند.

کسی که خطایی می کند، باید نه فقط بهای آن را پرداخته که به سمت اصلاح هم برود. کسی که مورد سوءرفتار قرار گرفته باید بتواند از امکانات روز استفاده کرده و زندگی عادی خود را به دست آورد. این، همان پیوند اصلی چیزی است که از آن به عنوان امنیت ملی یاد می شود. این جاست که نقش استاد و کیل و نخبه و روشنفکر و کسی که قایل به بهبود اوضاع است مشخص می شود. دنیای سیاست، دنیای یارگیری و امتیاز جمع کردن است. این دنیا را باید از حق و حقوق انسانی و شهروندی جدا کرد و آن را به همه داد. همان گونه که هرکس در راه وطن عضوی را از دست می دهد، مستحق کمک و مداوا و یاری است. هرکسی هم که قربانی می شود باید همین حق را داشته باشد، بقیه هم باید برای دست یافتن به این حقوق کمک کنند و آن را طلب کنند.

طلب کردن حق نه به معنای سرنگونی است و نه به معنی براندازی و نه به معنای به خیابان ها ریختن. این حق خواهی برای اصلاح امور است. وقتی روز روشن بیمار را به بیابان و صحرا می اندازند و جلوی دوربین تلویزیون و دستور قضایی و خبرنگاران، وزیر بهداشت آن را تکذیب می کند، این جا یک چیزی ایراد اساسی دارد. اسم مطرح نکردم تا در بازی فحاشی نیفتادیم اما به واقع، آن که از او به عنوان امم و مقام ولایت و فصل الخطاب و شرط داشتن رابطه همسری در دستورهایش خطاب می کنند، باید به جای اصرار بر حضور یک مداح در مقام وزارت اطلاعات، این جا وارد شود و بگوید در دهان دروغگو بزنید، برکنار و محاکمه اش کنید و به داد قربانیان برسید و بی عدالتی را برچینید. باید این جا وارد شود و بگوید خشونت گستری نکنید و درست قضاوت کنید. باز بگویید دلت خوش است، طرف از این چیزها چه می فهمد. باشد، نفهمد. شما منظورتان را درست بگویید و برای احقاق حقوق شهروندان تلاش کنید. حق که درست طلب شود، کسی نمی تواند در مقابل آن چیزی بگوید. نامه نوشتن و عریضه دادن شاید کار عبثی به نظر بیاید ولی همین عریضه ها با هم و همگی، قدرت بیشتری از تظاهرات خواهد داشت.

از هر راهی که می توانید جلوی این قصاص، اسید پاشی و گسترش خشونت پروری را بگیرید. به شکل مدنی و موثر. هر تجمعی نباید برای سرنگونی نظام باشد. برای بهتر کردن اوضاع، از اصلاح امور به شکل مدنی و خشونت گستر شروع کنیم. جلوی این حکم قساوت بار را بگیرید.