کمپین خدا در اپوزیسیون، ولایت فقیه و دولت

بدست KT

آیا باید موسوی و کروبی را نقد کرد یا آنها را در جایگاه خدا نگه داشت؟ اگر آن ها را همچون خدا پرستش کنیم، پس تفاوت ما و این دو با ولی فقیه، مصباح و لاری جانی ها چیست؟ آیا رهبر در هر جهتی هست باید کاریزما داشته باشد؟ همین تاریخی که خودمان در یاد داریم و با مثال هایی مثل شاه و آقای خمینی آیا می توانیم بگوییم باید رهبر را فقط پرستش کرد؟ نتیجه ی پرستش خالی به وضوح خود را نشان داده و می دهد.

یک مسئله مهم این میان باقی است. پیشتر هم گفتم عده ای زالو وارانه از این فرصت به نفع خود استفاده می کنند. اما اتفاقن باید رهبر سیاسی را نقد کرد. اما چند چیز را نباید از نظر دور داشت:

یک بار در جلسه نقد ادبی، بهرام مقدادی به ما می گفت به هیچ وجه در هیچ گونه نقدی از شرایط محیط و گذر تاریخی غافل نشوید. حالا اگر شرایط را در نظر بگیریم، اتفاقات مهمی افتاده که نباید از چشم دور بماند.

آیا به واقع موسوی و کروبی رهبران اپوزیسیون هستند؟ به تعریف کلاسیک نه. ولی همینی هست که داریم. به قولی Thsi is all we have got . آن هم نه از جانب همه. همه منظور معترضان است. معترضان درون کشور بیشتر به مفهوم اپوزیسیون بودن این دو چهره اتفاق نظر دارند. معترضان خارج از کشور میان تعریف، خواسته، طلب و ایده آل سرگردانند. آن هم به این دلیل که مدلی ندارند که خود را در آن تعریف کنند.

در واقع هیچ اپوزیسیونی از تاریخ شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران، نتوانسته تشکیلاتی به مفهوم کلاسیک ایجاد کند که شبکه داشته باشد، متفکر داشته باشد و بر اساس آن حرکت کند. تنها شاخه ای که تعریف کلاسیک را دارد، سازمان مجاهدین است که تشکیلات و شاخه های مختلف و حتی نیروی نظامی هم دارد. حالا این که عملکردشان چه بوده، بحث دیگری است.

به همین دلیل معترضان خارج از کشور هیچ گاه توافق نظری نداشته اند اما در بطن خود، نیم نگاهی به تغییرات صحیح داشته اند. نمونه ی آن شرکت گسترده ی آنها در انتخابات برای پیروزی سید محمد خاتمی بود. در واقع کمپین اصلاحات نقطه تلاقی خیلی از معترضان در داخل و خارج از کشور بود. انتخابات اخیر و پیروزی میرحسین موسوی هم همین طور. اما با نظامی روبرو هستیم که از غافلگیری خوشش نمی آید و بیش از یک بار اجازه تجربه ی آن را نمی دهد.

اما در نقد به میرحسین موسوی چند نکته را از یاد نبریم. میرحسین موسوی و مهدی کروبی هر دو در گذر از شرایط یکسال گذشته تغییر کرده اند. میرحسین موسوی در قبول حمایت های جبهه مشارکت ابا داشت. بعد از انتخابات اما دید همین تشکیلات مانده که از او قاطعانه و حزبی حمایت می کند. مهدی کروبی خودش در انتخابات به میرحسین موسوی و در مناظره شان، از موسوی ایراد گرفت که بیست سال عزلت اختیار کرده و اگر نتوانست کارش را انجام دهد شاید میدان را خالی کند. خود مهدی کروبی با تقلب آشکار از دوره قبلی ریاست جمهوری حذف شد ولی قبول کرد و رفت کنار. حالا در کنار میرحسین ایستاده است. حتی مهدی کروبی تا چند ماه حاضر نبود عبارت جنبش سبز را مورد استفاده قرار دهد اما داد. هر دو از اظهار نظر های پیشتر خود درباره قانون اساسی، جمهوری اسلامی و ولی فقیه دور شده و تغییر کرده اند.

پس در نقد باید شرایط موجود را در نظر گرفت. غیر از مشتی زالو صفت که فقط بلدند ایراد بگیرند، بقیه اما شاید به این فکر نمی کنند که درخواست هایشان عملی نیست. اگر درخواست دارند که سریع تغییر صورت گیرد، سریعا نظام سرنگون شود، به سرعت مردم به خیابان ها آمده و کار را یکسره کنند، به این فکر نمی کنند که چقدر این ها عملی است و در واقع بین احتمال ممکن یا possibility یا امکان اجرایی feasibility گم شده اند. خیلی هاشان شاید فکر می کننند چون در کانادا هستند یا یا آمریکا یا مالزی یا هرجای دیگر، پس مشکل فقط حاکمیت است و باید حاکمیت برود تا از فردا ایران هم مشابه آمریکا یا کانادا یا مالزی یا هرجای دیگر شود.

به هر حال آن که رهبر است و از اون انتظار می رود، پس گزینه هدایتگری او مورد قبول است. از این رو اگر موسوی بیانیه می دهد، برای یک سری شاید هیچ باشد. برای احمدی نژاد هم قطعنامه های شورای امنیت کاغذ پاره است. اما یک بیانیه موسوی، مث خون در رگ است، مث آب در رود و مثل امید در دل ها. یعنی این که آن صدا خفه نشده است. چیزی که نظام برایش خیلی خیلی خیلی بهای سنگینی می دهد اما به رغم ولخرجی از جیب و جان و خون و مال و زندگی مردم، هنوز به آن نرسیده است. باید اعتراضی باشد، باید حرکتی باشد تا تغییر صورت گیرد. برخی برای خود جوش می زنند. آنها را باید کنار گذاشت.

اتفاقن دیگر دوران رهبران کاریزماتیک و نماینده خدا روی زمین گذشته است. رهبر باید هدف داشته باشد، باید راه داشته باشد و باید بشود به او انتقاد کرد تا هرگونه تغییری برگشت به جای سی سال قبل یا شصت سال قبل یا یکصد سال قبل نباشد. یا حتی بازگشت به عقب یا در جا زدن نباشد. برای هزینه دادن، باید هدف مشخص باشد و هدف را باید تعریف کرد. هیچ تعریف کلیشه و کلاسیکی وجود ندارد که همه از یک نسخه استفاده کنند. نسخه های دموکراسی برای همه کشورها متفاوت است.

نقد را پس نزنیم، به زالو صفت توجه نکنیم. راه را درست ببینیم و انتقاد واقع به شرایط و حقایق و داشته ها، داشته باشیم.

mousavikaroubi

طرح بالا، کار دوست خوبم نیما نیلیان است. این جا می توانید آن را در ابعاد بزرگتر ببینید.