ابطحی یا رضای حسن مطرب

بدست KT

ابطحی وقتی به زندان می رفت، چند طیف را عاشق خودش کرده بود و وقتی بیرون آمد، چند طیف دیگر. پیشتر، وامدار دایی اش بود که هراز چندگاهی از او نان قرض می داد و به انقلابیگری اش می نازید، بعد از سایه پدرش که از قطب های حجتیه است، بالا رفت و طعم بدبختی نکشید و بعد هم که به همت جنبش اصلاحات و بزرگ منشی آقای خاتمی، کمی بر سر زبان ها افتاد. از رفتار سیاسی اش هم بد اخلاقی و کج اندیشی هایش با مشارکت خوراک محفل راستی ها بود و غضنفر بودنش، خار در چشم چپ.

آن چه ابطحی بوده و کرده، همه برای خودش. اما وقتی که دیگر علمدار خودش شد، دیگر نمی شود در برابر آن سکوت کرد. شاید خیلی ها بگویند الان وقتش نیست، اما بگذار بارجویانش بدانند دردانه شان به کجا رسیده است.

آقای ابطحی زمانی که بلاگ نویس شد و سایت دار، ملاحظه خیلی ها را شاید نمی کرد، اما کسی هم جدی اش نگرفت. همین جدی نگرفتنش شاید باعث تشدید رفتار غضنفرگرانه اش شد. تا آن جایی که از آقای خاتمی که همه چیزش را از او داشت فاصله گرفت و رفت دست به دامان شیخ مهدی کروبی شد، تا شاید آن جا آب و جاروی بهتری در انتظارش باشد. یکی از مسائل اصلی که گریبانگیر شیخ مهدی کروبی در انتخابات شد، همین اطرافیانی بود که دور خودش جمع کرده بود. اگر به هاله نور احمدی نژاد هجوم آوردند، این هجوم از کسی نبود مگر کسی که پدرش قطب حجتیه است، (ابطحی) معاون اول و آن که برای فقرا گریه می کرد، کسی نیست جز کسی که در سرکسیه کردن مالی ید طولایی دارد و حالا هم هفت تا سوراخ قایم شده که مبادا کاری به کارش داشته باشند (کرباسچی) و مشاور زنانش هم کسی شد که طعم هوو و زیر سر شوهر بلند شدن و این ها را خیلی خوب چشیده بود (کدیور).

به هر حال آقای ابطحی را هم گرفتند. شاید خیلی خوش به حالش شده بود وقتی گرفتندش. فکر کرد می رود و مانند قهرمان باز می گردد فارغ از این که ابطحی نداشت آن چه را یک قهرمان باید می داشت. کسی که چندین و چند سال رسوای یالثارات بود – به دلیل مسائل اخلاقی که به او ربط می دادند – کسی که شاید طاقت یک سیلی را هم نداشت، قهرمانی در انتظارش نبود که تف سربالا روی پیشانی اش نقش بسته بود.

آقای ابطحی را گرفتند، مانند فیلم تشریفات مهدی فخیم زاده ( با بازی خودش) که رضای حسن مطرب را گرفته بودند. شیادی که هیچ کاری غیر از قاپ زدن و خالی بستن بلد نبود. رضای حسن مطرب را گرفتند که به شکل توحید به تلویزیون بیاورند تا – به روایت فیلم – مقاومت مردم و پیرویشان از توحید را از بین ببرند. اما رضای حسن مطرب ما به ضرباهنگی، رقص را آغاز کرد و در دادگاه نمایشی و تلویزیونی، نقل مجلس و ستاره شد و بعد شد محبوب دل حفاظت اطلاعات سپاه و بعد وبلاگ مشترک با هم نوشتند و با هم افطار خوردند و حالا هم با هم دیگر چه می کنند، الله اعلم.

اگر آقای خاتمی به دیدارش رفت، آقای خاتمی بزرگوار است. شیخ هم به دیدارش رفت، چون دیگر این تف سربالا را با خود خریده بود. اما می بینم که ارزشی ها دست گرفته اند که چرا میرحسین به دیدارش نمی رود و هی فیلم اعترافاتش را دست به دست می چرخانند که به این دلیل است که به دیدارش نمی رود.

قاعدتن این رضای حسن مطرب را باید بایکوت کنند چون دیگر به قولی فقط آنتن است. آمار رد می کند. ولی اگر کسی به دیدار بهزاد نبوی می رود را انتظار داشته باشند که به دیدار ابطحی هم برود، اگر هم برود فقط باید یک تف به صورت آدمفروشش روانه کند وگرنه لیاقت هیچ چیز دیگر ندارد.

سید آدمفروش، رضای حسن مطرب، غضنفر به جای وبلاگ نوشتن، گوشه ای پیدا کن و در آن خودت را دفن کن، شاید حداقل الگوی خوبی برای کرواکسچی و لاریجانی و دیگر انگل هایی باشی که از خود هیچ ندارند.

JudasKiss